۱۳۹۴ فروردین ۲۳, یکشنبه

آیا الله دست دارد؟






پرسش:

آیا صفات خبری که در قرآن آمده اند مانند دستهای خدا گشاده است(مائده/64)، دست خدا بالای دستهایشان است(فتح/10)، رنگ خدا بهترین رنگهاست(بقره/138) و ...، حاکی از جسمانیت خدا نیستند؟ چرا وقتي اسلام تا اين حد به بت پرستي نزديك است از مسيحيت و يهوديت انتقاد ميكند؟

پاسخ:

«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ»؛ بگو: خداوند، يكتا و يگانه است. خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى ‏كنند. (هرگز) نزاد، و زاده نشد. و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است.(1)

با سلام و درود

با توجه به این سوره شریفه «اخلاص» این اوصاف «الله» و خداوندی است که مسلمانان به آن معتقدند. چنین خدایی هیچ محدودیتی (جسمانی و ...)، هیچ نیازمندی، هیچ وابستگی، و ... ندارد.

این آیاتی هم که از قرآن کریم آورده اید، اصلا ارتباطی با ادعای اثبات بت پرستی و ... ندارد. هیچ مسلمانی هم نیست که با این آیات، بر اثبات شرک، استدلال بیاورد و برای خود اقامه دلیل کند و معتقد باشد خداوند شریکی دارد.

استفاده از تعابیر کنایی در ادبیات و دستور زبان های گوناگون، کاملا مطابق با قوانین رایج و متداول است و کسی آن را ممنوع ندانسته است.

پسر خدا دانستن مسیح، و...، از اموری است که مسیحیان بدان معتقدند. کشتی گرفتن یعقوب با خدا و ... هم استفاده از تعابیر کنایی نیست؛ چون خود طرفداران آن ها چنین نظری ندارند. لذا وقتی خودشان به صراحت معتقدند و به آن باور دارند، دلیلی ندارد که ما چشممان را ببندیم و غیر آن فکر کنیم.

با مراجعه ای گذرا به تورات و انجیل کنونی، دلائل و قرائن بسیاری می توان بر شرک و باورهای انحرافی یهود و نصاری یافت؛ لذا جای دفاع ندارد.

برخلاف قرآن کریم و تعالیم الهی اسلام. این نسبت ها از اصل و اساس، کاملا با اعتقاد مسلمانان و نیز با برداشت آنان از کلام الهی، تنافی دارد؛ لذا نمی توان چنین اموری را به قرآن و اسلام نسبت داد.

لذا استفاده از کنایه و تعابیر کنایی و استعاره ای، در هر زبانی می تواند باشد ولی با مراجعه به تورات و انجیل، روشن می شود که پسر خدا بودن و ...، تعبیر کنایی نیست بلکه جزو معتقدات آن ها است. در حالی که تعبیر آوردن در قرآن از دست خدا و ...، تعابیر کنایی و استعاره ای است و با مراجعه به قرآن و روایات و ...، هیچ قرینه و شاهدی یافت نمی شود که آن را حقیقی دانسته باشد.

به عنوان مثال در آیه «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» (2) واژه «کرسی» به نفوذ حكومت مطلقه و قدرت پروردگار در آسمان ها و زمين و نیز نفوذ علمى وسيع ‏او از اين جهان، اشاره دارد. به بیان دیگر حكومت و قدرت پروردگار همه آسمان ها و زمين را فرا گرفته و كرسى علم و دانش او به همه اين عوالم احاطه دارد و چيزى از قلمرو حكومت و نفوذ علمى او بيرون نيست.

این تفاسیر، مستندات روایی دارند و معصوم علیه السلام، این گونه تفسیر فرموده است.(3)

بنابر این، مراد این آیات، معنای ظاهری الفاظ آن نیست بلکه این عبارات کنایی و مجاز هستند، و آیات و روایات متعددی داریم که بیان می فرمایند معنای حقیقی مراد است و این الفاظ، مجاز و کنایه از آن معانی حقیقی هستند.

________

1.اخلاص، 1ـ4.
2.بقره، 255.
3. مجمع البيان في تفسير القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏2، ص 628؛ تفسير نورالثقلين، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 1، ص 259 ح 1036، و نیز ص 260 ح 1042.



آیا الله مذکر و مرد است؟






پرسش: چرا همه نام های خداوند در قرآن مذکر است؟ آیا خداوند هم مدافع مردهاست؟

پاسخ:

سلام
به این چند نکته توجه بفرمایید:

1- جنسیت فرع جسمیت است و هر دو اینها، بیانگر نوعی نقص _مانند محدودیت و فناپذیری و ..._ است، لذا چنین اموری در ذات باری تعالی که کمال مطلق است و هیچ نقصی در او متصور نیست راه ندارد و طرح آنها درباره او، معنا و مفهومی ندارد:
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (شوری/11)
هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بيناست

2- از سوی دیگر، جنسیت دلیل بر فضیلت و برتری نیست تا بگوییم چرا مذکر آورده و چرا مؤنث نیاورده! نه مذکر بر مؤنث برتری دارد، و نه مؤنث بر مذکر رجحانی دارد:

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ (حجرات/13)
اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد [اينها ملاك امتياز نيست]. گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است

3- از سوی سوم، قرآن به زبان عربی نازل شده:

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا... (طه/113)
و اين گونه آن را قرآنى عربى [فصيح و گويا] نازل كرديم‏...

پس به طور طبیعی، قواعد دستوری زبان عربی هم در آن مراعات شده است. یکی از قواعد عربی اینست که برای مؤنث حقیقی و مجازی، از الفاظ مؤنث و برای مذکر حقیقی و نیز امور مشترک بین مذکر و مؤنث، و نیز اموری که اصلا جنسیت در آنها مطرح نیست و مؤنث حقیقی یا مجازی بودن آنها از طریق قاعده یا سماع تعیین نشده، از الفاظ مذکر استفاده شود. همان گونه که در نکته اول عرض کردم، خدای متعال جسم و جنس ندارد، لذا مصداق قاعده اخیر است لذا درباره او ضمیر مذکر بکار می رود.

نیز گفته شده که: در زبان عرب، اسامى خداوند مانند الله و رحمان از نظر لفظي مذكر مجازی محسوب مي شوند، و مطابق قواعد عربی،، بايد صفت با موصوف و ضمير با مرجع ضمير، از جهت جنس و تعداد مطابقت نمايد. از اين رو ضمايري كه به اسامي و اوصاف خداوند ارجاع داده شده، مذكر آمده است.







پاسخی دیگر:




پرسش:

چراخواوند در قران از ضمیر مذکربرای خودش استفاده کرده است؟و چرا مذکر بر مونث تعمیم داده شده است؟

پاسخ اجمالی:

علّت این که خداوند در قرآن کریم از ضمیر مذکر برای خودش استفاده نموده، این است که قرآن به زبان عربی نازل شده است، و استفاده از ضمیر مذکر برای خداوند متعال مطابق قواعد و ادبیات زبان عربی است. چون  خداوند متعال نه مؤنث حقیقی است و نه مذکر حقیقی، و از موارد کار برد قیاسی و سماعی مؤنث مجازی هم نیست پس براساس قواعد زبان عربی برای ذات متعالی خداوند باید از ضمایر، اسامی و صفات به صورت مذکر (مجازی) استفاده نمود. علاوه این که نشانه های لفظی مذکر و مؤنث بیان کننده منزلت و جایگاه ارزشی نمی باشند.

پاسخ تفصیلی:

زبان قرآن عربى است و زبان عربى برخلاف برخی از زبان ها، از دو نوع ضمایر مذکّر و مؤنت برخوردار است طبیعى است که هر کتابى بخواهد با این زبان نوشته شود، اگر چه کتاب الاهى باشد، باید از قواعد آن زبان پیروى کرده و بر آن ساختار باشد. زبان عربی به علّت نداشتن ضمیر خنثی، بعضی از چیزهایی که فارغ از جنسیت باشند را با ضمیر مذکّر می آورد. البته نظیر این، در زبان های دیگری؛ مثل زبان فرانسه نیز وجود دارد. با اتکا به این نکته می توان نتیجه گرفت که آوردن ضمیر مذکّر، ربطی به صفات مردانه ندارد. در واقع می توان گفت که قرآن مغلوب نگاه مرد سالارانه متداول در فرهنگ زمانه خویش نشده است، بلکه یک ویژگی زبانی است، که گوینده را پایبند به رعایت آن می کند. بنابر این، قرآن به مقتضاى این که به زبان عربى نازل شده است، با همین گفتمان سخن مى‏گوید و هماهنگ با قواعد عربى از ضمایر و واژگان مذکر برای خداوند بهره مى‏گیرد.

به بیان دیگر:

از طرفی؛ در زبان عربی، اسم ها و فعل ها (به جز فعل های متکلم وحده و متکلم مع الغیر) دو نوع می باشند: مذکر و مؤنث، و مذکر و مؤنث نیز به حقیقی و مجازی تقسیم می شوند.

موجوداتی که دستگاه ها و آلات ذکورت و انوثت (مردانگی و زنانگی) داشته باشند، مذکر و مؤنث حقیقی اند و گرنه مجازی خواهند بود. مذکر حقیقی مانند «رجل» (مرد) و «جمل» (شتر نر ) و مؤنث حقیقی مانند «امرأة» (زن) و «ناقة» (شتر ماده)؛ و مذکر مجازی مانند: «قلم» و «جدار» (دیوار)، مؤنث مجازی مانند: «دار» (خانه) و «غرفه» (اطاق). و کار برد مؤنث مجازی در مواردی؛ مانند، اسامی شهرها و اعضاء زوج بدن، قیاسی و بر طبق قاعده است و در بقیه موارد قاعده خاصی ندارد و سماعی است؛ یعنی ملاک فقط شنیدن از عرب زبان ها است و باید دید عرب زبان ها در چه مواردی به کار می برند و اگر چیزی مؤنث حقیقی و مجازی و نیز مذکر حقیقی نباشد، مذکر مجازی خواهد بود.[1]

و از طرف دیگر چون خداوند نه زاینده و نه زائیده شده و نه چیزی مثل اوست.[2]  و از موارد کار برد قیاسی و سماعی مؤنث مجازی هم نیست پس براساس قواعد زبان عربی برای ذات متعالی خداوند باید از ضمایر، اسامی و صفات به صورت مذکر (مجازی) استفاده نمود.

به این نکته هم باید توجه داشت که نشانه های لفظی مؤنث و مذکر، بار ارزشی ندارند و نشانه و دلیل بر کرامت و منزلت نیست، لذا اگر نشانه های لفظی مذکر، به خاطر کرامت و منزلت خاص، دارای ارزش بود، برای غیر انسان و برخی از موجودات پلیدی مثل شیطان و ابلیس ... نباید از افعال یا اسامی یا ضمایر و ... دارای نشانه های لفظی مذکر استفاده می شد.

و همین طور اگر نشانه های لفظی مؤنث ، دلیل و نشانه ی نقص و بی ارزشی بود، برای موجودات با ارزشی مانند:خورشید، (شمس)، زمین (ارض)، مردان (الرجال)، آب ( ماء) و ...، و برای بهترین اعمال و بهترین جایگاه ها مثل؛ نماز (صلوة) ، زکات (زکاة)، جنت، نشانه های لفظی مؤنث نمی آوردند[3].


[1] صرف ساده،ص 145و28.

[2] لم یلد و لم یولد. (توحید/3). لیس کمثله شیء(شوری/11)

[3] نک: زن در آینه جلال و جمال، جوادی آملی، ص78.








پاسخی دیگر:


پرسش:

چرا اسامي و صفات خداوند در قرآن مذكر آمده و يا از ضمير مذكر براي خودش استفاده كرده است؟

پاسخ:

اولاً بايد به اين نكته توجه شود كه علائم مذكر و مؤنث كه در الفاظ و ادبيات وجود دارد هيچگونه بار ارزشي ندارد تا منزلت و جايگاه صاحب آن را اثبات كند، بلكه صرف جعل و قرارداد عرفي زبان شناسان است.

ثانياً علت اينکه خداوند در قرآن کريم از ضمير مذکر براي خودش استفاده  نموده، اين است که قرآن به زبان عربي نازل شده است، و تابع قواعد عربي است و استفاده از ضمير مذکر براي خداوند متعال مطابق قواعد و ادبيات زبان عربي است. زبان عربي اختراع دين اسلام نيست و حتي مشرکان و ملحدان قبل از اسلام بسياري عرب بوده اند (و در بسياري از لغتنامه ها اولين كسي را كه به زبان عربي سخن گفت و خط عربي را اختراع كرد يعرب بن قحطان دانسته‌اند كه به چند واسطه به حضرت نوح مي‌رسد.)[1] و زبان عربى برخلاف زبان فارسى از دو نوع ضماير مذکر و مؤنت برخوردار است.

اموري كه در عالم وجود دارد چهارحالت بيشتر ندارند:

اموري كه ويژه زنان است.

اموري كه ويژه مردان است.

اموري كه بين زنان و مردان مشترك است[2]

اموري كه مافوق جنسيت است.

در زبان و ادبيات عرب از امورى که مخصوص زنان است، با كلمات و ضماير مؤنت و از امور ويژة مردان با واژگان و ضماير مذکر ياد مي‌كنند. در امورى که بين زنان و مردان مشترک باشد نيز معامله مذكر مي‌كنند،[3] و در امورى که جنسيت در مورد آنها اصلاً مطرح نيست، مانند خدا و فرشتگان، از ضماير و واژگان مذکر (مجازي) بهره مى‏گيرند؛ يعنى در سه حالت از الفاظ مذکر و در يک حالت لفظ مؤنت بهره مى ‏گيرند.

البته گاهي تنها لفظ مورد توجه قرار مي‌گيرد و با توجه به آن، مؤنث يا مذکر آورده مى‏شود، اگر چه از نظر جنس و واقع متفاوت با لفظ ‏باشند كه اصطلاحا به آن مذكر يا مؤنث مجازي مي‌گويند.

مثلاً براي شمس(خورشيد) ضمير مونث و قمر(ماه) ضمير مذكر بكار مي‌برد. چنانكه در آيات متعدد بدين گونه آمده است: والشمس وضُحاها، وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ...[4] ِاذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ...[5] چنانكه دراين آيات و امثال آن ميبينم ، ضمير قمر مذكر آمده و ضمير شمس مونث، در حاليكه قمر و شمس هم مذكر و مونث حقيقي نيستند. بلكه مؤنث و مذكر مجازي مي‌باشند.[6]

طبيعى است که هر پيام مكتوب يا ملفوظي كه بخواهد با اين زبان ارائه شود، بايد از قواعد آن پيروى کرده و بر همان ساختار باشد، تا پيام او را مخاطب يا مخاطبين بفهمند، اگر برخلاف قواعد و ادبيات رايج ميان قوم باشد، كسي از مفاهيم آن آگاه نخواهد شد و اين بر خلاف مقصود صاحب پيام است.

قرآن كريم نيز چون به زبان عربي نازل شده است، طبعاً بايد مطابق قواعد و اصول اين زبان باشد، و اشاره شد كه قواعد عربي در سه حالت فوق الذكر، از ضماير و واژگان مذکر و در يک حالت از واژگان مؤنث بهره مى‏گيرد.

چون  خداوند متعال ما فوق جنسيت مي‌باشد، نه مؤنث حقيقي است و نه مذکر حقيقي، پس براساس قواعد زبان عربي براي ذات متعالي خداوند بايد از ضماير، اسامي و صفات به صورت مذکر مجازي استفاده نمود.

پرسش:

چرا خداوند در بعضي از آيات در مورد خو دش از ضمير متكلم مع الغير "ما" و در بعضي ديگر از متكلم وحده "من" استفاده كرده است؟

پاسخ:

خداوند يگانه است و بر اساس قاعدة اوليه مي بايست هر گاه از افعال خود خبر مي دهد، از كلمه و ضمير مفرد يا متكلم وحده استفاده كند. چنانكه بارها در قرآن به اين نحو از خود تعبير آورده است. اما در زبان عربي و گاهي غير عربي، متكلم و گوينده به دلايل متعددي به جاي ضمير مفرد (متكلم وحده) از ضمير جمع (متكلم مع الغير) استفاده مي کند که برخي از آنها عبارت اند از:

1. شكي نيست كه خداوند داراي عظمت و كبريايي است كه در آيات متعدد قرآن، و روايات معصومين عليهم السلام زياد به آن اشاره شده است، خداوند براي اين كه عظمت خود را به بندگان گوشزد كند گاهي از ضمير جمع و متكلم مع الغير استفاده مي‌كند، چرا که ضمير جمع در رساندن عظمت و بزرگي فاعل، بليغ‏تر است.[7]

2. بي گمان افعال خداوند از آن نظر كه منسوب به اوست داراي اهميت و عظمت مي‌باشد، خداوند براي نشان دادن اين اهميت و عظمت گاهي ضمير جمع يا متكلم مع الغير بكار برده است.[8]

3. براي توجه دادن به اسباب و عللي است كه براي انجام كار قرار داده است چون خداوند اكثري از كارهاي خويش را در اين جهان از طريق مجموعه اسباب و علل به انجام مي رساند. از اين‏رو در اين گونه موارد ضماير به صورت جمع آمده است.[9]

4. براي اينكه خداوند داراي صفاتي است كه عين ذات اوست[10] مانند قدرت، علم، حيات و... و با جمعيت صفات خود كارها و افعال خويش را انجام مي‌دهد، از اين جهت ضمير جمع يا متكلم مع الغير بكار برده است.[11]

منبع براي مطالعه بيشتر:

اطيب البيان في تفسير القرآن ج11، سيد عبد الحسين طيب، انتشارات اسلام، تهران، 1378 هجري شمسي چاپ دوم.

الفرقان في تفسير القرآن، ج30، محمد صادقي تهراني، انتشارات فرهنگ اسلامي، قم، 1365 هجري شمسي، چاپ دوم.

تفسير نمونه ج17، ناصر مكارم شيرازي، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1374، چاپ اول.



_____________________________________

[1]. مجمع البحرين ج2 ص119/ لغتنامه دهخدا ذيل ماده مذكور.

[2]. اين اشكال از همان آغاز اسلام مطرح بوده است لذا قرآن برخلاف سیره متداول و محاورات عربى که در امور مشترک بین زنان و مردان تنها به آوردن ضمیر و واژگان مذکر بسنده مى‏شود، در سوره احزاب، آیه 35، از هر دو واژگان مؤنث و مذکر، آن هم به طور مکرر بهره گرفته است. مفسران در توضیح آن نوشته‏اند:

«اسماء بنت عمیس» به پیامبر اسلام(ص) عرض کرد: چرا فضایلى که در قرآن به صورت جمع مذکر بیان شده است، در مورد زنان مطرح نیست، که به دنبال آن آیه مذکور نازل شد و در مورد یکایک صفات و فضایل اخلاقى با تعهد و تأکید به صورت دو جمع مذکر و مؤنث بیان گردید،(تفسير نمونه ج17 ص308) تا بي اساس بودن اين شبهه را گوشزد كند و اعلام نمايد كه اين گونه برداشت ها از آيات قرآن غلط است چون به مقتضاى ادبیات عرب، در امور مشترک بين زنان و مردان، از الفاظ و ضماير مذكر و مردانه بهره گرفته مى‏شود.

با توجه به همين نكته است كه برخي از مفسرين گفته است: این آیه به یک حقیقت مهمى اشاره مى‏کند و آن این است که آن چه در قرآن به صیغه مذکر آمده است، به مردان اختصاص ندارد، بلکه شامل هر دو جنس مرد و زن مى‏شود. (تفسير هدايت ج10 ص267)

[3]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 308.

[4]. سوره شمس آيه1-2.

[5]. سوره تكوير آيه1.

[6]. تعريف مذكر و مؤنث حقيقي و مجازي در كتب ادبيات از جمله هدايه و انموذج آمده است.

[7]. جرجاني، آيات الاحكام، ج2 ص390 ذيل آيه31 سوره احزاب.

[8]. تفسير احسن الحديث ج8 ص156/ الميزان، ج 16ص145.

[9]. اطيب البيان في تفسير القرآن ج11 ص24.

[10].  تقسيم بندي صفات الهي
پاره اي از صفات خدا آن صفاتي است كه عين ذات او است نه زايد بر آن. مانند حيات و قدرت و علم، و اينها صفات ذاتي اند. و پاره اي ديگر صفاتي هستند كه تحققشان محتاج به اين است كه ذات قبل از تحقق آن صفات محقق فرض شود، مانند خالق ورازق بودن كه صفات فعلي هستند، و اينگونه صفات زايد برذات و متنزع از مقام فعلند.
همچنين خلق و رحمت و مغفرت و ساير صفات و اسماء فعلي خدا كه برخدا اطلاق مي شود، و خدا به آن اسماء ناميده مي شود بدون اين كه خداوند به معاني آنها متلبس باشد، چنان كه به حيات و قدرت وساير صفات ذاتي متصف مي شود، چه اگر خداوند حقيقتاً متلبس به آنها مي بود مي بايستي آن صفات، صفات ذاتي خدا باشند نه خارج از ذات، پس از اين نظر هم مي توان صفات خدا را به دو دسته تقسيم كرد: يكي صفات ذاتيه و ديگري صفات فعليه.
تقسيم ديگر در صفات خدا اين است كه بعضي از صفات خدا صفاتي است كه معناي ثبوتي را افاده مي كند، از قبيل علم و حيات، و اينها صفاتي هستند كه مشتمل برمعناي كمالند، و بعضي ديگر آن صفاتي است كه معناي سلبي را افاده مي كند، مانند سبوح و قدوس و ساير صفاتي كه خداي را منزه از نقايص مي سازد، پس از اين نظر مي توان صفات خدا را به دو دسته تقسيم كرد: يكي ثبوتيه و ديگري سلبيه.
تقسيم ديگري كه درصفات خدا هست، تقسيم به نفسيت و اضافت است، آن صفتي كه معنايش هيچ اضافه اي به خارج از ذات ندارد صفات نفسي است مانند حيات، آن صفتي كه اضافه به خارج دارد صفت اضافي است، و اين قسم دوم هم دوقسم است، زيرا بعضي از اينگونه صفات نفسي هستند و به خارج اضافه دارند آنها را صفات نفسي ذات اضافه مي ناميم، و بعضي ديگر صرفاً اضافي اند مانند خالقيت و رازقيت كه امثال آن را صفات اضافي محض نام مي گذاريم. (تلخيص و اقتباس از: سيد مهدي امين، معارف قرآن در الميزان، سايت تبيان)

[11]. الفرقان في تفسير القرآن ج30 ص376و478 ذيل تفسير سوره قدر و كوثر.





 

منتقم بودن الله





پرسش1:

در آیه 160 سوره نسا می فرماید: بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد و بخاطر جلوگیری بسیار انها از راه خدا، بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر انها حلال بود حرام کردیم.
حال سوال این است: آیا خداوند انتقام می گیرد؟

پاسخ:

«فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا»؛ بخاطر ظلمى كه از يهود صادر شد، و (نيز) بخاطر جلوگيرى بسيار آنها از راه خدا، بخشى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال بود، حرام كرديم.(1)

با سلام و درود

این که خداوند انتقام گیرنده و صاحب انتقام است، بله همین طور است:

«وَ اللَّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقامٍ»؛ و خداوند (براى كيفرِ بدكاران و كافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است.‏(2)

ولی باید توجه داشت که از نظر لغوی انتقام، انکار کار بد است که یکی از مصادیق آن انکار، مجازات کردن بدکاران است.(3)

توجه: مراد از انتقام در عرف امروز با معنای انتقام گرفتن خداوند، فرق دارد.

امروزه در مواردی که در اثر خلافکاری یا اشتباه، ضرری از کسی به دیگری وارد شود، آن شخص متضرر، به خاطر گذشت نداشتن و بدون توجه به مصلحت عفو و بخشش، اقدام به عمل متقابل می کند تا با وارد کردن ضرر به طرف مقابل، غضب و خشم خود را فرو نشانده و موجب آرام شدن دل شود، و این ناشی از تأثر خاطر از حالات روانى و خود كم بينى است.
اين قطعا پسنديده ‏نيست زيرا انسان در بسيارى از موارد بايد عفو و گذشت را بر مقابله به مثل مقدم بدارد؛ در ثانی اعمال بندگان هیچ ضرری برای خداوند متعال ندارد تا خداوند بخواهد در صدد ضرر متقابل بر آید؛ شأن خداوند اجلّ از این است.

ولى انتقام، در اصطلاح قرآنی، به معنى كيفر دادن گناهكار و مجازات بدکار، در برابر گناه و كارهاى زشت و بديهايش، متناسب و بر طبق گناه و عمل بدش است.(4)

ضمنا روشن است كه مجازات گناهكاران ظالم و ستمگر، نه تنها كار پسنديده ‏اى است بلكه چشم پوشی كردن از آنها، مخالف عدالت و حكمت است.

در این آیه شریفه (5) نیز بنی اسرائیل با آن همه آیات و معجزاتی که دیدند، ادامه دادن بر بهانه جویی و بیراهه رفتن، ظلم و ستمی بزرگ بود که خداوند متعال به کیفر این گناهشان، برخی خوراکی هایی که بر آن ها حلال بود را بر آن ها حرام کرد.



پرسش2:

از اینکه چیزهایی که بر آنها حلال بوده حرام کردیم، به نظر می رسد خدا یک مجازات احساسی در نظر می گیرد و انتقام می گیرد . حال این چگونه با ذات خدا سازگار هست ؟

پاسخ:

گرفتن یکسری نعمت ها و محروم کردن از آن ها، خودش یک نوع تنبیه است.

البته توجه داشته باشید که این محروم کردن، محروم کردن از ضروریات و نیازهای لازم و ضروری غذایی نبوده است ولی در هر صورت محدودیت و محرومیت در آن بوده است؛ مانند همان داستان گاو بنی اسرائیل که بر اثر ظلمی که مرتکب شده بودند، خداوند بر آن ها سخت گیری فرمود و گاو خاصی را با ویژگی های خاص، برای آن ها تعیین فرمود. این هم به نوعی محدودیت و در فشار قرار دادن آن ها بود.

در این جا نیز بنابر نظر مشهور مفسران، آن چه بر آن ها حلال بود و سپس حرام شد، همان است که در آیه ذیل اشاره شده است:

  «وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ»؛ و بر يهوديان، هر حيوان ناخن ‏دار [حيواناتى كه سم يكپارچه دارند] را حرام كرديم و از گاو و گوسفند، پيه و چربيشان را بر آنان تحريم نموديم مگر چربيهايى كه بر پشت آنها قرار دارد، و يا در دو طرف پهلو ها، و يا آنها كه با استخوان آميخته است اين را بخاطر ستمى كه مى‏ كردند به آنها كيفر داديم و ما راست مى ‏گوييم.(6)



پرسش3:

بیشتر طریق اعمال مجازات است مد نظرم است، چرا خداوند این طریقه اعمال مجازات که شبهه احساسی بودن دارد را مطرح می کند؟

پاسخ:

چه بسا خوراکی ها برای بنی اسرائیل از اهمیت زیادی برخوردار بوده، و ایجاد محدودیت برای آن ها در این زمینه، تاثیر گذارتر بوده است، لذا خداوند این روش را انتخاب فرموده است.

و چه بسا مصلحت آن ها در این بوده که آن غذاها برایشان حلال باشند و حلال هم بوده اند، ولی آن ها با ارتکاب معاصی و نافرمانی، موجب شدند که آن مصلحت از بین برود و لذا بر آن ها حرام شد.

و چه بسا رباخواری و نیز رشوه خواری (اکل مال به باطل)، که در آیه بعد تصریح شده اند، از جرم های عمده آن ها بوده اند، یعنی آن ها حرام خدا را بر خود حلال کرده بودند، لذا به همین مناسبت خداوند متعال نیز برای جریمه نمودن آن ها، برخی چیزها که بر آن ها حلال بود را حرام فرمود.

________________

1. نساء، 160.
2. آل عمران، 4.
3.ر.ک: المفردات في غريب القرآن، ص 822، واژه نقم؛ قاموس قرآن، ج ‏7، ص 105.
4.ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 697؛ ترجمه الميزان، ج ‏3، ص 12؛ تفسير نمونه، ج ‏2، ص 421.
5.نساء، 160.
6.انعام، 146.