۱۳۹۳ دی ۲۹, دوشنبه

چرا معاد یکی از اصول دین است؟






پرسش:

طبق کدام آیه از قرآن، معاد از اصول دین است؟

پاسخ:

از باب مقدمه مطلبی از شهید مطهری(ره) در باب ملاک تقسیم اصول دین بیان می دارم:
ایشان می فرمایند:
  علماى شيعه - نه ائمّه شيعه- از قديم الايّام پنج اصل را به عنوان اصول خمسه تشيّع معرفى كرده اند که عبارت است از: توحيد، عدل، نبوّت، امامت، معاد.

معمولًا گفته مى شود كه اين پنج اصل از اصول دين اند و باقى از فروع دين.
قهراً اينجا اين پرسش پيش مى آيد كه اگر مقصود از اصول دين، اصولى است كه ايمان و اعتقاد به آنها شرط مسلمان بودن است پس دو اصل بيشتر نيست يعنى توحيد و نبوّت. مفاد شهادتين همين دوتاست و بس. تازه شهادت دوم مربوط است به نبوّت خاصّه، يعنى نبوّت حضرت خاتم النّبيّين صلی الله علیه و آله؛ نبوّت عامّه يعنى نبوّت ساير انبياء، از محتواى شهادتين خارج است؛ و حال آنكه آنچه جزء اصول دين است و ايمان به آن لازم است، نبوّت همه انبياء است.

اگر مقصود از اصول دين اصولى است كه از نظر اسلام جزء امور ايمانى و اعتقادى است نه امور عملى، برخى امور ديگر نيز در خور امور ايمانى است مانند «ملائكه» كه در قرآن تصريح شده كه به وجود ملائكه بايد ايمان داشت. بعلاوه صفت «عدل» چه خصوصيّتى دارد كه تنها اين صفت حق در حوزه امور ايمانى قرار گرفته است و ساير صفات حق از قبيل علم، حيات، قدرت، سميعيّت، بصيريّت در خارج از حوزه ايمان قرار گرفته است؟ اگر ايمان به صفات خدا لازم است، به همه صفات بايد ايمان آورد، و اگر لازم نيست به هيچ صفت نبايد ايمان داشت.

حقيقت اين است كه اصول پنجگانه فوق از آن جهت به اين صورت انتخاب شده كه از طرفى معيّن اصولى باشد كه از نظر اسلام بايد به آنها ايمان و اعتقاد داشت، و از طرف ديگر معرّف و مشخّص مكتب باشد. اصل توحيد و اصل نبوّت و اصل معاد سه اصلى است كه از نظر اسلام لازم است كه هر فرد به آنها ايمان داشته باشد، يعنى ايمان به آنها جزء اهداف اسلام است، و اصل عدل معرّف مكتب خاصّ تشيّع است.

اصل عدل اگر چه جزء هدفهاى ايمانى اسلام نيست، يعنى با اصل علم و حيات و قدرت حق تفاوتى ندارد، ولى جزء اصولى است كه ديده خاصّ تشيّع را نسبت به اسلام نشان مى دهد.

اصل امامت از نظر شيعه داراى هر دو جنبه است يعنى هم داخل حوزه ايمانيّات است و هم معرّف و مشخّص مكتب است.

اينكه گفته شد كه ايمان به ملائكه نيز به نصّ قرآن لازم و ضرورى است پس چرا به عنوان اصل ششم از آن ياد نشده است؟ پاسخ اين است كه اصول ايمانى فوق جزء هدفهاى اسلام است، يعنى پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مردم را به ايمان به آنها دعوت كرده است، يعنى رسالت پيامبر مقدّمه اى است براى اين ايمانها؛ امّا ايمان به ملائكه و همچنين ايمان و اعتقاد به همه ضروريّات دين از قبيل نماز و روزه جزء هدف رسالت نيست، بلكه لازمه رسالت است؛ به عبارت ديگر، از لوازم ايمان به نبوّت است نه از اهداف نبوّت.

مسأله امامت را اگر از وجهه هاى اجتماعى و سياسى، يعنى از وجهه حكومت و رهبرى در نظر بگيريم، نظير عدل است، يعنى داخل در حوزه امور ايمانى نيست؛ و امّا اگر از جنبه معنوى بنگريم، يعنى از آن نظر كه امام- به اصطلاح احاديث- «حجّت خدا» و «خليفة اللّه» است و رابطه اى معنوى ميان هر فرد مسلمان و انسان كامل هر زمان ضرورى است، جزء مسائل ايمانى است.[1]

بنابراين امري كه در اصول قرار می گیرد به واسطه این نیست که در قران به آن تصریح شده باشد زیرا بسیاری از مطالب در قرآن به صراحت ذکر شده اند که هیچ ارتباطی با اعتقادات ندارند.


ایشان در جای دیگری[2] در باره اینکه چرا معاد از اصول دین است می فرمایند:
اينكه علماى اسلام معاد را از اصول دين قرار داده اند ولى ساير ضروريات را از اصول دين قرار نداده اند، بر همين اساس است. چون خيلى اشخاص از ما اين سؤال را مى كنند، مى گويند شهادتين كه انسان به آن مسلمان مى شود دو چيز بيشتر نيست:

«اشهد ان لا اله الّا اللّه، اشهد انّ محمّدا رسول اللّه». ديگر چرا مسأله معاد را جزء اصول دين قرار داده اند؟ خوب، آدمى كه به پيغمبر ايمان داشته باشد، به هر چه پيغمبر گفته (اگر برايش ثابت شود كه پيغمبر گفته، مخصوصا اگر ثبوتش به حد ضرورت و بداهت برسد) ايمان پيدا مى كند، پس ما بايد بگوييم اصول دين دو چيز بيشتر نيست: توحيد، نبوت، معاد فرع و طفيلى نبوت است، چون ما به نبوت اعتقاد داريم و پيغمبر از معاد خبر داده، به معاد هم اعتقاد داريم، همين طورى كه چون پيغمبر گفته اند نماز واجب  است به نماز هم اعتقاد داريم، نماز هم از ضروريات است، روزه هم از ضروريات است، حج هم از ضروريات است.

اين ايراد وارد نيست، چون علت اينكه مسلمين معاد را جزء اصول دين قرار داده اند اين بوده كه اسلام درباره معاد يك امر علاوه اى از ما خواسته، يعنى نخواسته ما فقط آن را به عنوان يكى از ضروريات اسلام، به طفيل قبول نبوت قبول كرده باشيم، خواسته كه خود ما هم مستقلا به آن ايمان و اعتقاد داشته باشيم، و لو مثلا ما به نبوت اعتقاد نداشته باشيم، به معاد اعتقاد داشته باشيم. اين كه «و لو» مى گويم نه اينكه از آن صرف نظر مى كنم، مى خواهم بگويم يك مسأله اى است كه خواسته ما مستقلا به آن ايمان داشته باشيم و لهذا قرآن استدلال مى كند بر قيامت، استدلال نمى كند بر روزه، مى گويد روزه را پيغمبر گفته، ولى استدلال مى كند بر قيامت، چه آن نوع استدلالى كه پايه آن خود توحيد است، و چه آن استدلالى كه پايه آن نظام خلقت است.

[1].مجموعه آثار شهید مطهری، ج3،ص98.

[2]. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 4، ص: 623.