۱۳۹۳ آبان ۱۳, سه‌شنبه

برهان فطرت در اثبات وجود خدا






يكي از براهيني كه مي توان براي اثبات خداوند به كار برد برهان فطرت است

تبيين برهان فطرت

يكي از راههاي اثبات خدا از طريق روان و فطرت است به اين بيان كه از راه وجود خود انسان، خدا را اثبات كردهاند به اين معنا كه گفتهاند وجود خدا در انسان هست يعني در فطرت و در خلقت هر كسي يك احساسي و يك تمايلي وجود دارد كه اين احساس و تمايل خود به خود انسان را به سوي خدا ميكشاند.

از اين جهت مثل خدا و انسان مثل مغناطيس و آهن است. اين راه فقط اين را ميگويد كه يك چنين جاذبهاي را من احساس ميكنم (چون راه دروني و رواني است)، يك چنين جاذبهاي ميان انسان و ميان آن حقيقتي كه نامش خداست وجود دارد. به دليل وجود چنين جاذبهاي پس يك چنين حقيقتي است.(1)

بنابراين در فطرت و سرشت هر انساني به دليل اين حس خداشناسي نهاده شده و سرشت او به گونهاي است كه بدون نياز به برهان و دليل بالفطره خداشناس است.

همان طور كه مقتضاي طبيعت و نهاد موجود زنده احساس گرسنگي و تشنگي و يا گرايش به محبت است، همچنان هم مقتضاي فطرت و سرشت انسان، علم به ذات پاك خداوند و گرايش به سوي او است؛
و همان طور كه آن احساس براي وجود زنده بديهي است و نياز به توجيه و استدلال ندارد، اين علم هم محتاج به استدلال و اثبات نيست.

از آنجا كه دليل وجود باري تعالي بسيار ساده است و به واسطة يك مقدمة بديهي، هر انسان وجود باري تعالي را بالفطره درك ميكند، گاه براي بعضي درك اين مساله مشكل ميشود

كه آيا اصل ادراك وجود خدا فطري انسان است و بدون نياز به مقدمهاي حاصل ميشود يا درك او به واسطة مقدمهاي است كه ادراك آن مقدمه (امتناع وجود معلول بدون علت) براي نفس انسان بديهي است؟

ما شواهدي داريم مبني بر اينكه خداشناسي بدون نياز به هيچ مقدمهاي در سرشت آدمي به وديعت گذاشته شده از جمله:

1.
حس حقيقت جويي يا گرايش به درك حقيقت موجود

2.
گرايش به فضايل انساني و كارهاي خير

3. تمايل به زيبايي

4.
گرايش به كمال مطلق يا ذات واحدي كه مبدء و همة وجود است و منبع همة كمالات است.


به هر حال از ابتداي خلقت بشر اين سه غريزة‌ «خداجويي» و «خداخواهي» و «خداپرستي» در نهاد آدمي وجود داشته است.

گر چه برخي از انسانها در تعيين اين مصداق خداپرستي به خطا رفتهاند. از جملة آياتي كه دلالت بر فطري بودن «خداشناسي» ميكند اين آيه است:

«هنگامي كه در كشتي سوار ميشوند؛ خدا را با اخلاص ميخوانند، ولي آنگاه كه (خدا) آنها را به خشكي رساند، (و از غرق و هلاك ) نجات بخشيد ناگهان به پروردگار خود شرك ميورزند».(2)


در حديثي بسيار زيبا در شرح اين آيه آمده است: شخصي به حضرت صادق (ع) عرض كرد: مرا به خدا راهنمايي كن.

فرمود: هيچ سوار كشتي شدهاي؟ گفت:‌ آري. فرمود: هيچ اتفاق افتاده است كه كشتي تو بشكند و به حالت اضطراب افتاده باشي و چارهاي براي نجات نيابي؟

گفت: آري. فرمود: آيا دل تو تعلق گرفت به اينكه موجودي هست كه قادر به خلاصي تو باشد، گفت: آري. فرمود :

« فذلك الشيء هُو الله القادرُ عَلَي الانجاءِ حَيثُ لا مُنجيَ و علَي الاغاثَه لا مُغيث»(3)

پس آن موجود همانا خداي قادر متعالي است.

پي نوشت:
1-مطهري، مرتضي، توحيد، ص 32
2- عنکبوت /65.
3- نور الثقلين، ج 1، ص 13..