۱۳۹۳ بهمن ۲۲, چهارشنبه

خلود در عذاب و تطابق کیفر با عمل

پرسش:
به نظر من «خلود» به معنای طولانی مدت است نه دائمی، و عذاب ابدی برای جهنمیان نداریم بلکه عذابشان طولانی است تا زمانی که به اندازه گناهشان عذاب ببینند و جسمشان از بین برود، سپس روحشان نیز از بین می رود و نابود می شوند. پس این گونه نیست که تا ابد باقی و در عذاب باشند. کما این که قرآن کریم جهنم را «دارالبوار» یعنی سرای هلاکت نامیده است.
البته این در باره بهشتیان نیست زیرا مثلا برای اثبات خلود بهشتیان در بهشت می فرماید: «ماکثین فیه ابدا عطاء غیر مجذوذ لامقطوعه ولاممنوعه»، اما مثلا درباره واژه "ابدا" درمورد جهنمیان، این واژه فقط به همراه خالدین آمده است و با دیگر واژه هایی که بیانگر مکث و ماندن جهنمیان در جهنم است همراهی ندارد.
همچنین فلاسفه روح را مجرد و غیر مادی می دانند ولی اگر روح مجرد است پس لزوما کفار هم باید تا ابد زنده بمانند. نتیجه این سخن نسبت دادن جبر به خداوند است. یعنی ما برای اینکه ثابت کنیم روح مجرد است نه مادی، باید بگوییم که خداوند انسانهایی را آفریده که ابزاری برای رسیدن او به اهدافش بوده اند و سپس جبرا ایشان را برای ابد عذابشان می کند.
از طرفی چگونه ما می توانیم یک جوان کم سن و سالی را که فقط بخاطر مسائل عاطفی و از روی جهل و ضعف اعتقادی دست به خودکشی می زند را بگذاریم در کنار سران کفر که بر مردم دنیا ستم می کنند و بگوییم این هم باید مثل آنها تا ابد در رنج و عذاب بسر برد؟
مطلب دیگر، تفاوت بین روح جهنمیان و بهشتیان این است که روح جهنمیان وجه الهی ندارد پس نابود شدنی است.
بنابر این: با توجه به اینکه قرآن کریم جزای هر گناهی را مصیبتی معادل خود آن گناه می داند نه بیشتر از آن، و حتی می فرماید افرادی که نیت کار بدی دارند ولی به هر دلیلی آن را انجام نمی دهند را هم کیفر نمی کند، چگونه خلود در جهنم برای اهل آن هیچ زمانی پایان نخواهد گرفت؟

پاسخ:
با سلام و درود
در این زمینه چند مطلب عرض می شود:
ـ مطلب اول؛ معنای لغوی:
خلود به معنای مدت طولانی و مدید، دوام بقاء، جاودان بودن، ثبات داشتن و ... است.
"دار خلد" که به آخرت اطلاق می شود نیز به جهت باقی بودن اهلش در آن، این گونه نامیده می شود.
دوام و بقاء هر چیزی به حسب خودش است. دوام و بقاء در دنیا به معنای طولانی بودن عمر و مدت طولانی است؛ ولی دوام و بقاء در آخرت، برای ابد و تا وقتی است که آخرت باقی است.
خلود، مطلق استمرار و دوام را می رساند و وقتی مقید به قید «ابدا» (خالدین فیها ابدا) و ... شود استمرار دائمی و همیشگی را می رساند.
خلود، بقاء مستمر است و استمرار داشتن، ملازم با آن است. (1)
ـ مطلب دوم؛ تعابیر قرآنی بر دوام و خلود:
تخفیف ندادن عذاب: «خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ»؛ هميشه در آن (لعن و دورى از رحمت پروردگار) باقى مى ‏مانند نه در عذاب آنان تخفيف داده مى ‏شود، و نه مهلتى خواهند داشت‏.(2)
«لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فيهِ مُبْلِسُون‏»؛ هرگز عذاب آنان تخفيف نمى ‏يابد، و در آنجا از همه چيز مأيوسند.(3)
اضافه شدن عذاب: «يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فيهِ مُهاناً»؛ عذاب او در قيامت مضاعف مى ‏گردد، و هميشه با خوارى در آن خواهد ماند!(4)
عذاب ماندگار: «خالِدينَ فيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيم‏»؛ جاودانه در آن خواهند ماند- همان براى آنها كافى است!- و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب هميشگى براى آنهاست!(5)
«إِنَّ الظَّالِمينَ في‏ عَذابٍ مُقيمٍ»؛ آگاه باشيد كه ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند.(6)
تعبیر کنایی بر دائمی بودن: «خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُريد»؛ جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و زمين برپاست مگر آنچه پروردگارت بخواهد! پروردگارت هر چه را بخواهد انجام مى‏دهد!(7)
عذاب، خلاصی ندارد: «ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِم‏»؛ و هيچ چيز نمى ‏تواند آنها را از (مجازات) خدا نگه دارد!(8)
جهنمیان، یاوری ندارند: «خالِدينَ فيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً»؛ در حالى كه همواره در آن تا ابد مى‏مانند، و ولىّ و ياورى نخواهند يافت!(9)
ـ آنان فراموش شدگانند: «فَذُوقُوا بِما نَسيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا إِنَّا نَسيناكُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ (و به آنها مى‏ گويم:) بچشيد (عذاب جهنم را)! بخاطر اينكه ديدار امروزتان را فراموش كرديد، ما نيز شما را فراموش كرديم و بچشيد عذاب جاودان را به خاطر اعمالى كه انجام مى ‏داديد!(10)
کسی خارج نمی شود: «يُريدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ»؛ پيوسته مى‏ خواهند از آتش خارج شوند، ولى نمى ‏توانند از آن خارج گردند و براى آنها مجازاتى پايدار است‏.(11)
لازم به ذکر است، در قرآن، جهنم خلد، نیامده ولی خالد بودن در آن آمده است «خالِدينَ فيها أَبَدا»(12). از طرفی آیات بسیاری هستند که همگی یا دلیل یا قرینه بر این معنا ی ابدی بودن هستند. از جمله:
«بِئْسَ الْقَرار»(13)
«جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها ... وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيم‏»(14)
«فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى»؛ آتش دوزخ براى اوست در آن جا، نه مى ‏ميرد و نه زندگى مى ‏كند.(15)
«إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً»؛ كه عذابش سخت و پر دوام است.(16)
«لا يُقْضى‏ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها»؛ هرگز فرمان مرگشان صادر نمى ‏شود تا بميرند، و نه چيزى از عذابش از آنان تخفيف داده مى ‏شود.(17)
«في‏ عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ»(18)
«فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَداً»(19)
چند نکته:
1. ظاهر آیات قرآن دلالت دارد بر ماندگاری برخی جهنمیان در عذاب؛ و نابود و نیست شدن جهنمیان، از آیات قرآن فهم نمی شود.
2. انسان برای ابد آفریده شده است، و این با فرمایش شما سازگار نیست. از نظر فلاسفه، نفس و روح، نابود شدنی نیست. البته روح هم مخلوق الهی است ولی پس از خلق شدن، نابود شدنی نیست؛ لذا تعبیر به خلق در باره روح، دلیل بر ادعای شما مبنی بر نابود شدن روح نیست. افزون بر اینکه «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ»(20) اشاره به مادی و غیر مجرد بودن روح نیست بلکه آن نطفه ای که مراحل تغییر را گذرانده است به مرحله ای می رسد که روح به آن دمیده و به موجودی دیگر (توأم از ماده و روح) تبدیل می شود.
3. قرآن برای جاودانه بودن بهشت و نعمتهای بهشتی، از همین تعبیر «خالد» استفاده کرده است؛ و استفاده از این تعبیر برای جهنم نیز قرینه است بر ابدی بودن زندگی و عذاب جهنمیان.
با توجه به این که از نظر وجودی، بین انسان بهشتی و جهنمی فرقی نیست، و آیات قرآن در ابدی بودن بهشت و بهشتیان تصریح دارد، می توان به این نتیجه رسید که جهنمیان نیز این گونه اند. البته لازم به ذکر است که ابدی بودن جهنم برای گروه خاصی از افراد است، نه برای همه جهنمیان. «وَ كَذلِكَ نَجْزي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى‏»؛ و اين گونه جزا مى ‏دهيم كسى را كه اسراف كند، و به آيات پروردگارش ايمان نياورد! و عذاب آخرت، شديدتر و پايدارتر است.(21)
ـ مطلب سوم؛ بلا، امتحان، مجازات ابدی و عدالت:
2. این گونه نیست که هر مصیبتی مجازات و به خاطر اعمال انسان باشد. طبق روایات، مصیبت وارد شده می تواند جهات مختلفی داشته باشد. امام علی علیه السلام می فرمایند: "إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِيَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِيَاءِ كَرَامَة"؛ بلاها برای ظالم تأديب، براي مومنان امتحان، براي پيامبران درجه و براي اولياء كرامت و مقام است.(22)
2. تکلیف بیش از طاقت، معقول نیست و خداوند بیش از طاقت انسان، از انسان انتظاری ندارد و تکلیف بر او قرار نمی دهد: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ»؛ خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى ‏كند. (انسان،) هر كار (نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده و هر كار (بدى) كند، به زيان خود كرده است.(23)
لذا وقتی انسان در وقوع چیزی دخالت ندارد، برای آن هم محاکمه نمی شود.
3. ظلم قبیح است و خداوند ذره ای ظلم نمی کند: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ»؛ خداوند (حتّى) به اندازه سنگينى ذره‏ اى ستم نمى ‏كند.(24)
4. خداوند راه بازگشت و جبران را باز گذاشته و هر اشتباهی را در صورت جبران، می بخشد: «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»؛ خدا همه گناهان را مى ‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.(25)
5. حسابرسی اعمال، قوانین خاص خود را دارد. رابطه گناه و مجازات، رابطه کمی و زمانی نیست بلکه رابطه کیفی است؛ البته در قوانین دنیایی هم این مسأله وجود دارد و برای قتل که چند دقیقه طول کشیده، مجازات حبس ابد و ... قرار می دهند.
قوانین طبیعی و تکوینی هم چنین است، مثلا کسی که چند روز شیشه یا مشروبات الکلی و یا ... مصرف کند، ممکن است بیماری بگیرد که تا آخر عمرش همراهش است، ولو مدت انجام خطایش چند روز بیشتر نبوده باشد.
از طرفی مجازات گناه، نتیجه و اثر گناه است که دامان گناهکاران را می گیرد: «فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ امروز (روز رستاخيز) به هيچكس ستم نمى ‏شود و جز اعمال خود شما جزائى براى شما نيست.(26)
لذا این که بگوییم چرا برای یک عمر 80 ساله، عذاب ابدی قرار داده شده، صحیح نیست.
نکته: این گونه حسابرسی و محاسبه اعمال، قبلا به انسان ابلاغ و اطلاع رسانی شده است.
6. خلود و ابدی بودن عذاب، اختصاص به گروه خاصی دارد. کسانی که با توجه به همه آگاهی دهی ها، همه وجود خود را غرق گناه کرده و قابلیت هدایت شدن را در خود از بین برده اند: «بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»؛ آرى كسى كه مرتكب گناهى گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه كند، چنان كسى اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند.(27)
البته باز هم برای این شخص راه توبه قرار داده شده، و این مجازات در صورتی است که او در همان حال کفر و شرک و ... بمیرد و توبه نکند: «وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»؛ ولى كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او، در دنيا و آخرت، بر باد مى ‏رود و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود.(28)
7. این که قرآن پاداش و کیفر را معادل عمل می داند، مرادش معادل بودن زمانی و کمّی نیست، بلکه طبق محاسبات و قوانین نظام الهی و حسابرسی اخروی است.
8. وجود امور تکوینی و جبری، دلیل بر جبری بودن انجام گناه نیست تا بگوییم جهنمیان از روی جبر، جهنمی شده اند. اختیار از انسان سلب نشده کما این که بسیاری دیگر از انسان ها با همان وقایع تکوینی جبری برخورد کرده ولی جهنمی و خالد در جهنم نشده اند.
9. نفس خلود در جهنم، جزء نظام خلقت و برای هدایت دیگران لازم است. البته همین وعده خلود در جهنم، کافی است برای هدایت و انذار انسان ها، ولو هیچ کس، خالد در آتش نشود؛ ولی عده ای با فرو رفتن در گناه و از بین بردن قابلیت هدایت در خود، این وعده را محقق و بالفعل کرده اند.
10. خداوند فیضش دائمی است لذا خلق کردن مطابق با فیاضیت الهی است. از طرفی اختیار دادن به انسان، هیچ اجباری برای انتخاب عذاب ابدی برای انسان نیست، کما این که انسان های بسیار زیادی (اکثریت انسان ها) به عذاب ابدی دچار نمی شوند. اگر خلق کردن و اختیار دادن موجب جبر می شد، چرا بقیه به چنین جبری نرسیدند و دچار عذاب ابدی نشدند؟!
بنابر این: وقتی حسابرسی اعمال و پاداش و كيفر دادن، بر اساس نتيجه و اثر خود عمل باشد، دیگر موضوع مساوات و برابرى از نظر زمان و كميت و كيفيت مطرح نخواهد بود. یک عمل به ظاهر كوچک (از نظر زمانی) می تواند اثرش يک عمر محروميت و ناراحتى، و یا سرچشمه خيرات و بركات براى يک عمر باشد.
ـ خلاصه مطالب:
1. ظاهر عبارت «خالد» بودن، ماندن در جهنم و عذاب دیدن است، نه این که پس از مدتی نابود شده و دیگر عذابی نباشد. این با معنای خلود، ناسازگار است.
2. در روایات معصومین علیهم السلام نیز چنین برداشتی که شما دارید، نیامده است.
3. عقل و نقل (قرآن و روایات) خلاف ادعای شما است و اگر بخواهید ادعایتان را ثابت کنید باید آن قدر ادله محکمی داشته باشید که بتواند با ظهور آیات قرآن، مقابله نموده آن ظاهر را از ظهورش برگرداند؛ در حالی که آیات بسیاری در قرآن هست که به خلود و ابدی بودن بهشت برای همه بهشتیان، و جهنم برای افراد خاصی(نه همه جهنمیان)، ظهور و دلالت دارد.
برای دست برداشتن از ظهور آیات متعدد، و حمل روایات بر وجهی دیگر، دلیلی بسیار قطعی و محکم لازم است تا بتوان ظهور آیات و روایات را کنار گذاشت؛ و استدلال های شما توان مقابله و مقاومت در برابر این ظهور را ندارند.
4. تعبیر آوردن به ابدی بودن عذاب، قطعا مصلحت و نکته ای هدایتگرانه داشته که خداوند این گونه تعبیر آورده است. و تاثیر تربیتی و انذاری ابدیت، بیشتر از طولانی بودن است، و انسان را متوجه می کند که نسبت به این موارد باید بسیار دوری کند و بترسد از این که سرانجامش به ابدیت عذاب منتهی شود.
لذا اصل وجود عذاب ابدی هم برای انذار و ترساندن است و اثر تربیتی دارد و اگر اصلا مصداقی هم پیدا نکند و کسی محکوم به عذاب ابدی نشود، هیچ مشکلی پیش نمی آید. لذا این که عده ای با سوء انتخاب، آن را فعلیت می بخشند، دیگر ایرادی بر خداوند وارد نیست.
5. هلاکت و نابودی به معنای نابودی روح نیست بلکه به معنای هلاکت از دنیا و نابودی اعمالشان است. بهشتیان عمل صالحشان را به دنبال می برند و پاداشش را می گیرند ولی جهنمیان عمل صالحی ندارند و همه اعمالشان در این دنیا نابود می شود و عمل صالحی برای همراه بردن ندارد لذا روحشان در عذاب است.
نمی توان لفظ «هلک» را مختص معدوم شدن و نابودی دانست و آن را به قرآن نسبت داد و گفت این ظاهر قرآن است. هلاکت، دارالبوار و هیزم جهنم بودن، هیچ کدام به معنای معدوم شدن نیست تا شما آن را ظاهر قرآن دانسته و مراد و نظرات خودتان را به قرآن نسبت بدهید.
6. درست است که هر آن چه روح دارد می میرد ولی مرگ و مردن به معنای جدا شدن روح از بدن است، نه به معنای مرگ روح. در اثر مرگ، روح از بدن مادی جدا می شود و به بدن دیگر (برزخی یا قیامتی) می شود، نه این که روح بمیرد.
تعبیر آوردن از عدم شعور و تعقل نداشتن، به موت و مرگ؛ تعبیری کنایی و مرسوم است. لذا اصلا این گونه آیات ناظر به نابودی و مرگ روح نیست.
بنابر این:
خلود، ظهور در معنای دوام و استمرار دارد؛ خصوصا وقتی با قیودی مانند ابدی بودن و ... بیاید روشن می شود که معنای طولانی مدت بودن مراد نیست و معنای ابدی و جاودان بودن مراد است. و تعابیر قرآن در باره عذاب ابدی برخی جهنمیان، از همین باب است.
معدوم و نیست و نابود شدن روح جهنمیان و ...، با ظاهر آیات متعدد قرآن، ناسازگاری و منافات دارد.
برای دست برداشتن از ظهور آیات متعدد، و حمل روایات بر وجهی دیگر، دلیلی بسیار قطعی و محکم لازم است تا بتوان ظهور آیات و روایات را کنار گذاشت؛ در حالی که استدلال های شما توان مقابله و مقاومت در برابر این ظهور را ندارند.

_______________

1.    ر.ک: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏3، ص 97 به بعد؛ لسان العرب، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏3، ص 164؛ و ... .
2.    بقره، 162؛ آل عمران، 88.
3.    زخرف، 75.
4.    فرقان، 69.
5.    توبه، 68.
6.    شوری، 45.
7.    هود، 107.
8.    یونس، 27.
9.    احزاب، 65.
10.    سجده، 14.
11.    مائده، 37.
12.    نساء، 169.
13.    ابراهیم، 29.
14.    توبه، 28.
15.    طه، 74.
16.    فرقان، 65.
17.    فاطر، 36.
18.    زخرف، 74.
19.    جن، 23.
20.    مؤمنون، 14.
21.    طه، 127.
22.    بحارالانوار، نرم افزار جامع الاحادیث نور، ج ‏64، ص 235.
23.    بقره، 286.
24.    نساء، 40.
25.    زمر، 53.
26.    يس، 54.
27.    بقره، 81.
28.    بقره، 217.