۱۳۹۳ بهمن ۲۲, چهارشنبه

روحانی و جسمانی بودنِ معاد



پرسش: آیا در هیچ آیه ای از قرآن کریم حرفی از معاد روحانی زده شده است؟

پاسخ:

سلام علیکم

با تشکر از روح پرسشگری شما

در پاسخ به سؤال شما مقدمتاً لازم بذکر است بدانید در این معنا که بگوییم معاد جسمانی - نفسانی و یا معاد جسمانی - روحانی تفاوتی نمی کند. زیرا بر اساس برخی روایات، نفس دارای مراتبی است که مرتبه عالی آن به روح انسانی اشاره دارد. از اینرو هر دو تعبیر، از این زاویه صحیح است.

برای روشن تر شدن بحث، به نکاتی در باب نفس و روح اشاره می کنیم: روح و نفس در معانى مختلفى به كار مى‏ روند. در بعضى از موارد هر دو به يك معنا استعمال مى ‏شوند. ولى از نظرفلسفى آنها دو جوهر متفاوت اند:

الف) نفس جوهرى است كه ذاتا مجرد است ولى در عمل مادى است؛ يعنى هر چند خود از جنس ماده نيست ولى افعال خود را از طريق ابزارهاى مادى انجام مى‏ دهد؛ مانند ادراكات حصولى نفس انسان كه با استفاده ازاندام‏هاى حسى صورت مى‏ پذيرد.

ب ) روح، ذاتا و فعلا مجرد است؛ يعنى همان طور كه خود ماده نيست در كنش‏ها و فعاليت‏ هايش نيز نيازمند به ابزار مادى نمى‏ باشد. در مورد روح انسانى دو مسأله حائز اهميت است:
1. روح آدمى مجرّد است، يعنى؛ نه جسم است و نه اوصاف امور جسمانى را دارا است؛ نه مكان و زمان دارد نه وزن نه حجم؛ نه طول و عرض و عمق؛ نه محسوس است و نه داراى جزء.
2. هويت واقعى انسان را (يعنى آنچه كه انسانيت انسان وابسته به آن است) روح تشكيل مى‏ دهد.

وقتی در آيات مربوط به خلقت انسان تأمل می کنیم: پس از طرح مراحل جسمانى آفرينش انسان، از خلقتى ديگر و يا دميدن روح در او، سخن به ميان آمده است. و اين نكته نشان غير مادى بودن روح است. گاهی عدم توجه و آگاهی، به حقیقت روح موجب اشتباه در برداشت می شود چنانکه برای شما نیز چنین تصور اشتباهی رخداده است. اینکه تصور کردید که وقتی خداوند فرموده: "و نفخت فیه من روحی؛ از روح خودم در او دمیدم."(1) این بدان معناست که جزئی از خدا جدا گشته و در نهاد انسان دمیده شده، در حالیکه اینگونه نیست بلکه بدلیل شرافتی که روح انسانی دارد به خدا نسبت داده می شود، به این نوع اضافه، اضافه تشریفی می گویند چنانکه بدلیل شرافت، ارزش و مکانت کعبه و مسجد می گوییم: خانه خدا و یا به امیرمؤمنان علی (ع) گفته می شود: یدالله (دست خدا)؛ عین الله (چشم خدا) و انها را بنوعی به خدا نسبت می دهیم.

باید توجه داشت که روح، امر الهی است که مورد اراده حضرت باریتعالی بوده است. چنانکه فرمود: "یسئلونک عن الروح، قل الروح من امر ربی" ای پیامبر از تو در باره حقیقت روح می پرسند به انها بگو که روح امری است از ناحیه پروردگار من. (2) در حالیکه اگر روح، مستقیماً جزئی جدا شده از وجود خداوند بود باید گفته می شد: قل الروح من ربی، بگو روح از جنس پروردگارم است.(دقت کنید)

همچنين بقاى انسان پس از متلاشى شدن جسم و تداوم زندگى وى در عالم برزخ (عالم ميان دنيا و آخرت) و به تمام و كمال دريافت شدن آن، نشانگر غير مادى و غير جسمانى بودن روح است. از سوى ديگر اگر هويت واقعى انسان، به جسم مادى او مى‏ بود؛ بايد با مردن و متلاشى شدن جسم، انسان نيز نابود شود، در صورتى كه آيات قرآن، بر بقاى انسان پس از متلاشى شدن جسم تأكيد دارد.(3) همچنین، ما بعینه مشاهده می کنیم متلاشی شدن اجساد شهدا را در حالیکه خداوند در باره شهدا می فرماید: "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ..."(4) اینها برشمردیم همه گواهی می کند که: 1. روح و نفس آدمی غیر مادی است. 2. حقیقتی که پس از مرگ و متلاشی شدن جسم آدمی در عالم برزخ، باقی می ماند همان روح یا (نفس) اوست، همو که هنگام خلقت در او دمیده شده (و نفخت فیه من روحی) که البته در برخی آیات، به دریافت نفس ها هنگام مرگ اشاره می کند. الله یتوفی الانفس حین موتها ...(5) و این امر، دلیلی بر "این همانی" مرتبه عالی نفس با روح انسانی است.

بمنظور اثبات آنچه گفتیم، اضافه بر مطالب پیش گفته، لازم بذکر است: همين حقيقت واحد و مجرد - كه آن را گاهی روح، گاهی نفس و گاهی روان و يا جان مى‏ ناميم - مراتب و شؤون مختلفى دارد. در اين زمينه حضرت اميرالمؤمنين على(ع) مى‏ فرمايد: «اى كميل! در آدمى چهار نفس است: نفس نامى نباتى، نفس حسى حيوانى، نفس ناطقه قدسى و نفس كلى الهى و هر يك از اين چهار را پنج قوه و دو خاصيت است. مبدأ اين نفس پروردگار عالم است و به او نيز باز مى‏ گردد. خداوند در قرآن مى‏ فرمايد: از روح خود در آدم دميدم و نيز اين آيه شريفه، دليل عود و بازگشت نفس كلى الهى به حضرت حق است كه مى‏ فرمايد: اى نفس مطمئن خشنود و پسنديده: به سوى پروردگار خود باز گرد.(6)

در نتیجه در حقیقت، همان روحی که در آغاز خلقت در نهاد انسان دمیده شده، در هنگام مرگ تحت عنوان نفس توسط خداوند و یا فرشته موکل موت دریافت می شود فلذا بر اساس این تقریر و از این زاویه، تفاوتی بین روح و نفس کلی الهی نیست. و تفاوتی نمی کند که بگوییم: معاد جسمانی -- روحانی و یا معاد جسمانی -- نفسانی.

موفق باشید ...

پاورقی______________________________________ ______
1. حجر، 29
2. اسراء، 85
3. ر.ك: انسان‏شناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)، ص 57-56 ، با تغییرات و اضافات.
4. آل عمران، 169.
5. زمر، 42.
6. ر.ك: نشان از بى‏ نشان‏ها، علی مقدادی اصفهانی، ج اول، ص 203، با اندکی تغییر.





پرسش: در کجای قرآن آمده که معاد جسمانی است؟

پاسخ:
هر چند دلایل عقلی، اصل معاد را می پذیرد، اما هرگز کیفیت معاد و چگونگی آن را بیان نمی کند. دلایل عقلی نمی تواند ثابت کند که معاد چگونه است آیا روحانی محض است، یا روحانی و جسمانی است و بر فرض دوم، آیا این جسم، جسم عنصری و مادی است یا جسم برزخی و مثالی؟ بنابراین لازم است درباره کیفیت معاد و این که آیا تنها روحانی است و یا روحانی و جسمانی و در صورت دوم با چه بدنی محشور خواهد شد به کتاب آسمانی و احادیث متقن مراجعه کرد.

آیات قرآن، به روشنی گواهی می دهد که معاد انسان ها تنها روحانی نبوده بلکه روحانی و جسمانی است و جسمی که روح به آن تعلق خواهد گرفت همان جسم عنصری است که مبدأ یک رشته فعل و انفعال های فیزیکی و شیمیایی است و ما از میان آیات فراوان، تنها به نقل قسمت کمی از آنها اکتفا می کنیم؟

1. برخی از آیات در پاسخ کسانی که زنده شدن استخوان های خاک شده را یک امر محال می پنداشتند چنین می گوید:
- قل یحییها الذی انشأها اول مرة و هو بکل خلق علیم؛ (1) بگو استخوان ها را آن کس که آنها را بار نخست آفرید زنده می کند و او به هر آفرینشی آگاه است.
- ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلی قادرین علی ان نسوی بنانه؛ (2) آیا انسان تصور می کند که ما استخوان های او را جمع نخواهیم کرد؟ آری ما تواناییم انگشتان او را بسازیم.

2. برخی از آیات، گواهی می دهند که انسان روز قیامت از قبر برخاسته و پای محاسبه می آید :

- افلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور؛ (3) آیا نمی داند هنگامی که انسان ها از قبرها برانگیخته می شوند.

- و نفخ فی الصور فاذاهم من الاجداث الی ربهم ینسلون؛ (4) در صور دمیده می شود، پس ناگهان از قبرها به سوی پروردگار خود می شتابند.

و علاوه بر این آیات، قرآن گاهی از طریق ایجاد توجه به زندگی نخست، و گاهی با نشان دادن صحنه رستاخیز در زمین های مرده و گاهی با ارائه نمونه هایی از احیای مردگان، برای امکان معاد استدلال می کند، و گاهی از احیای برخی از مردگان مانند «عزیز» و یا مرده نمایان مانند اصحاب کهف و زنده شدن مرغانی که به وسیله حضرت ابراهیم سر بریده شده بودند، سخن به میان می آورد و از این مثال ها می توان استفاده کرد که حیات مجدد انسان، با بدن عنصری و مادی همراه خواهد بود.

از سخنان امیر مؤمنان در نهج البلاغه نیز به روشنی استفاده می شود که معاد در سرای دیگر با بدن طبیعی و عنصری صورت خواهد پذیرفت؛ مانند:

- اخرجهم من ضرایح القبور و اوکار الطیور و اوجرة السباع، و مطارح المهالک سراعا الی امره مهطعین الی معاده؛ (5) مردگان را از دل گورها و ... بیرون می آورد، در حالی که به سوی فرمان خدا می شتابند و به محل بازگشت خود مبادرت می نمایند.

- و نیز می فرماید: و اخرج من فیها فجددهم علی اخلاقهم و جمعهم بعد تفرقهم؛ (6) کسانی را که در زمین نهفته اند بیرون می آورد سپس آفرینش آنان را پس از کهنه شدن تجدید می کند و همه را پس از پراکندن گرد می آورد.

- و اعلموا انه لیس لهذا الجلد الرقیق صبر علی النار فارحموا نفوسکم؛ (7) بدانید برای این پوست نازک، صبر و بردباری بر آتش نیست، پس به خودتان رحم کنید.(8)


  بر مبناي نگاه انسان شناختي، انسان موجودی دو ساحتي است که از دو بُعد جسماني و روحاني فراهم آمده ، به گونه‌اي که هر دو در حقيقت او دخيل‌اند.(دقت کنید) و گفتیم که: چنين نيست که يکي (مثلاً ساحت جسماني) جنبه عارضي و موقتي داشته باشد. البته بُعد روحاني انسان در مقايسه با ساحات جسماني او از نوعي اصالت برخوردار است، اما فرعيت بُعد جسماني لزوماً به معناي خروج آن از حقيقت ذات آدمي نيست.

بنابر اين، اگر هر دو جنبة جسماني و روحاني را در ذات انسان دخيل بدانيم،(توجه کنید) چاره‌اي جز پذيرش معاد جسماني و روحاني نخواهيم داشت، زيرا حضور حقيقت هر فرد در سراي آخرت ضروري است، چرا که در غير اين صورت، حاضران در رستاخيز موجوداتي مغاير با انسان‌هايي که مدت زماني در دنيا به سر برده‌اند، خواهند بود. بعبارتی ديگر نمي‌توان گفت همان شخصي که در دنيا بوده است، (جسماً و روحاً) اينک در پيشگاه الهي حاضر مي‌شود و پاداش و يا کيفر اعمال خود را مي‌بيند، بنابر اين لزوم حضور انسان با تمام حقيقت وجودي خود(روح و همین جسم عنصری) در آخرت، اقتضا مي‌کند که معاد او جسماني - روحاني باشد.(آموزش کلام اسلامي، ج 2، ص 256، نشر معارف، قم 1378ش)

پاورقی______________________________________ __________
1. یس (36) آیه .79

2. قیامت (75) آیه های 3 و .4

3. عادیات (100) آیه .9

4. یس (36) آیه .51

5. نهج البلاغه (عبده)، خطبه .80

6. همان، خطبه 105 و ضمیر «فیها» مربوط به «ارض» است که در ما قبل این جمله ها وارد شده است.

7. همان، خطبه .178

8. آیت الله جعفر سبحانی، عقاید اسلامی در پرتو قرآن، حدیث و عقل.