۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

آیا بی صبری حضرت موسی با عصمت ایشان سازگار بوده است؟






ما در اين جهان داراى دو نظام هستيم : نظام تكوين و نظام تشريع گر چه اين دو نظام در اصول كلى هماهنگند ، ولى گاه مى‏ شود كه در جزئيات از هم جدا مى ‏شوند

مثلا خداوند براى آزمايش بندگان آنها را مبتلا به خوف ( ناامنى ) و نقص اموال و ثمرات از بين رفتن نفوس و عزيزان مى ‏كند ، تا معلوم شود چه اشخاصى در برابر اين حوادث صابر و شكيبا هستند.

اماآيا هيچ فقيهى و يا حتى پيامبرى مى ‏تواند اقدام به چنين كارى بكند يعنى اموال و نفوس و ثمرات و امنيت را از بين ببرد تا مردم آزمايش شوند.

لذا ما دو نظام داريم و خداوند حاكم بر هر دو نظام است ، هيچ مانعى ندارد كه خداوند گروهى را مامور پياده كردن نظام تشريع كند ، و گروهى از فرشتگان يا بعضى از انسانها ( همچون خضر ) را مامور پياده كردن نظام تكوين نماند

به تعبير ديگر گروهى از ماموران خدا در اين عالم مامور به باطنند و گروهى مامور به ظاهر ، آنها كه مامور به باطنند ضوابط و اصول برنامه‏اى مخصوص بخود دارد همانگونه كه ماموران بظاهر براى خود اصول و ضوابط خاصى دارند.

درست است كه خط كلى اين دو برنامه هر دو انسان را به سمت كمال مى ‏برد ، و از اين نظر هماهنگند ، ولى گاهى در جزئيات از هم جدا مى ‏شوند .

اينكه مى ‏بينيم موسى تاب تحمل كارهاى خضر را نداشت بخاطر همين بود كه خط ماموريت او از خط ماموريت خضر جدا بود .(1)

بنابراين كم صبري حضرت موسي عليه السلام در مقابل جناب خضر به دليل خطوط متفاوت مامورين اين دو بزرگوار بود اما مسئوليت حضرت موسي عليه السلام در مقابل بني اسرائيل در نظام تشريع و حوزه اي بود كه اطلاعات و علم كافي در آن زمينه داشت و هيچگاه كم صبري ايشان و سوالاتشان از كارهاي جناب خضر كه در حوزه ي تكوين و باطن امور بود را نبايد به حوزه مسئوليت تشريعي و نبوتشان سرايت داد زيرا در اين حوزه علم كافي داشتند اما در حوزه ي اسرار و باطن ، به اسرار امور آگاه نبودند لذا قياس شما مع الفارق است .

همچنين ماموريت در عالم تكوين هم يكي از ماموريتهاي بزرگ الهي است و كار كمي نيست همانگونه كه ماموريت در عالم تشريع و نبوت امر مهمي است ؛پس اينگونه نيست كه هدايت بني اسرائيل مهم باشد اما ماموريت و مسئوليت عبادي مانند جناب خضر ، مهم نباشد . هر امرپر اهميتي را بايد در حوزه ي خودش سنجيد و خداوند خود مي داند كه هر كسي را به چه كاري بگمارد .

با توجه به مناسبت موضوع ، نكاتي را از تفسير استاد جوادي آملي در خصوص سوالات حضرت موسي عليه السلام بيان مي كنم :

وقتي مطلب از ظرفيت مخاطب بيشتر باشد قهراً سؤال‌برانگيز است سؤال گاهي به معناي اعتراض است و زير بار سؤال بردن است نظير ﴿لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾(2)نظير ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾(3)نظير ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾(4) همهٴ اين موارد با تعيير و توبيخ ضمني همراه است منتها درجاتش فرق مي‌كند. اما سؤال اگر به معناي استعلام و استفهام باشد اين با اعتراض همراه نيست ولي گاهي قبل از موقع است و گاهي به موقع.

سؤالهاي وجود مبارك موسي از خضر(سلام الله عليهما) هم از همين قبيل است سؤالِ به موقع نبود نه سؤال اعتراض‌آميز بود او مأمور شد از كسي كه اين دو عنصر باعظمت را دارد علم فرا بگيرد كسي كه داراي رحمت است كاري بر خلاف رحمت نمي‌كند كسي كه داراي علم لدنّي است كاري كه بر خلاف علم باشد نمي‌كند:فوجدا عبدا من عبادنا آتيناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما

منتها ظرفيت سائل محدود است اگر بر خلاف آنچه را كه او مي‌داند باشد احياناً در برابر آن مسئوليتي كه دارد وادار مي‌كند كه سؤال كند .(5)

وقتي كه موقع توديع فرا مي‌رسد و خضر(سلام الله عليه) جريان را براي موسي(عليه السلام) بازگو مي‌كند مي‌فرمايد اين كارهايي كه من كردم تأويلي دارد به استناد آن تأويل من دست به اين سه كار زدم

اين اسرار و باطن چيزي است كه من انجام دادم و كسي كه مأمور به باطن است ممكن است برابر آن علم غيبي‌اش عمل بكند ولي خود وجود مبارك موساي كليم كه به اين اسرار آگاه شد هرگز دست به چنين كاري نزد چون انبيا مأمور به علم تأويل نيستند

وجود مبارك موساي كليم اين رازدار بود سرّدار بود اما تأويل امور را بايد آشنا باشد و بر فرض هم كه تأويل امور را آشنا شد عمل به تأويل در اختيار خضرِ راه است نه در اختيار پيامبران نه قبل از موساي كليم(سلام الله عليه) نه بعد از او و نه خود او هيچ كدام به تأويل عمل نمي‌كردند

طبق بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود من فقط با اَيمان و بيّنات محكمهٴ قضايي را اداره مي‌كنم يعني ماييم و عمل به ظاهر باطنتان هر چه باشد محكمهٴ عدل الهي هست اگر بنا بشود كه برابر علم باطن عمل بشود مردم از ترس معصيت نمي‌كنند آن‌وقت ديگر كمال نيست فرمود مردم آزادند و اعمال هم در قيامت ظهور مي‌كند مثقال ذرّه‌اي هم مستور نيست ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾(6)حكمش اين است چه خير باشد و چه شرّ باشد. بنابراين موسي(سلام الله عليه) صاحب شريعت بود و به شريعت عمل مي‌كرد اسرار عالم نزد خضر بود به تعليم الهي و خداي سبحان خواست از اين راه به موساي كليم عطا بكند.(7)

پی نوشت:

(1)- تفسير نمونه ، ج 12، ص509
(2)- تكاثر /8
(3)- صافات/24
(4)- اعراف/6
(5)- ر.ك: بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء‌، تفسير سوره مباركه كهف ، جلسه 54
(6)- زلزال/8
(7)- ر.ك: بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، همان