۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

امامت، امری انتصابی است یا امری انتخابی؟







با سلام و عرض ادب

شيعه امامت را مقامي بس بلند و جايگاهي بس رفيع ميداند، در نظر انديشمندان شيعه، امامت منتخب الهي و امام حافظ شريعت و پاسخگوي تمام نيازهاي ديني است، بنابراين شخص امام بايد داراي شرايط و ويژگيهاي ممتازي باشد تا بتواند مسئوليت خطير امامت را به نيكوترين وجه انجام دهد.

پس شيعه راه تعيين امام را، منحصر در نص شرعي ميداند يعني امامت مقامي است انتصابي و نصب امام حق خداوند است همانگونه كه نبوت نيز مقامي است انتصابي و تعيين پيامبر حق و شأن خداوند است.

معرفي امام از سوي پيامبر(ص) رأي شخصي او نبوده بلكه به فرمان خداوند انجام ميگيرد، پس ميتوان نصّ پيامبر را، همان نصّ و معرفي خداوند دانست.[رباني گلپايگاني، علي، عقائد استدلالي،ج2، ص 115]

ولي اهل سنت، راه تعين امام را منحصر در نصّ شرعي نميدانند؛ زيرا طبق ديدگاه آنها امامت انتصابي نيست و مسلمانان خود ميتوانند امام و جانشين پيامبر را انتخاب كنند، مثلاً از طريق «بيعت اهل حلّ و عقد» و «غلبه قهرآميز نظامي، مقصود از بيعت اهل حلّ و عقد آن است كه گروهي از بزرگان و شخصيتهاي برجسته اجتماعي امامت شخصي را بپذيرند، البته حد نصاب خاصي براي تعداد بيعت كنندگان وجود ندارد لذا اگر تنها يكي از اهل حلّ و عقد با شخصي بيعت كند براي ثبوت امامت او كافي است. هم چنين برخي از علماي اهل سنت معتقدند كه اگر شخصي با بكارگيري نيروي نظامي و توسل به زور بر مسند حكومت نشست، امامت امت اسلامي براي او ثابت ميشود حتي اگر او شخصي فاسق، ظالم يا جاهل باشد.[جرجاني، شرح المواقف، ج 8، صص 351 و 354؛ و تفتازاني، شرح المقاصد، ج5، ص 233]

اما از ديدگاه شيعه، امامت يك مقام دنيوي، همانند مقام پادشاهان و سران حكومتها نيست بلكه منصبي الهي است كه مسئوليت خطير رهبري امت اسلامي و حفظ شريعت را بر عهده دارد، و شخصي شايسته اين منصب است كه ويژگيهاي متعددي مانند عصمت و علم خدادادي در او جمع و در همه خصائل و فضايل معنوي بر ديگران برتر باشد، بديهي است كه تشخيص قطعي فرد شايسته براي اين منصب جز از طريق خداوند و پيامبر او ميسر نميگردد، چگونه ميتوان پذيرفت كه منصب جانشين پيامبر(ص) با همه عظمت و اهميت آن، با بيعت تنها يك نفر از سركردگان قوم (اهل حلّ و عقد) معين گردد؟ و عقل سليم چگونه رضايت ميدهد كه انسان فاسق و فاجري كه با توسل به زور و ارعاب و قتل و كشتار بر مسند حكومت تكيه زده است، جانشين پيامبر(ص) و رهبر ديني و دنيوي اسلام تلقي شود؟

دلايل لزوم نصب امام از جانب خداوند

1. برهان عصمت

يكي از شرايط لازم احراز مقام امامت، عصمت است، از طرف ديگر، عصمت از اوصافي است كه تشخيص آن براي مردم ممكن نيست؛ زيرا معصوم يعني كسي كه داراي ملكه اجتناب از گناه و دوري از خطاست، و وجود اين ملكه در شخص امري دروني و پنهاني است كه تنها خداوند از آن آگاهي دارد، بنابراين تنها راه ثبوت امامت، وجود نصّ (معرفي پيامبر(ص) از جانب خدا) است.[سعيدمهر، كلام اسلامي، ‌ج2]

2. سيره پيامبر(ص)

رجوع به سيره پيامبر(ص) بيانگر اين نكته است كه آن بزرگوار نسبت به سرنوشت مسلمانان حساسيت فراوان نشان ميداد، از بيان كوچكترين مطلبي كه مايه سعادت و رشد و تعالي آنان بود فروگذار نميكرد، بديهي است كه مساله خلافت و امامت از مسائل مهم و سرنوشتساز ميباشد، به همين دليل پيامبر اكرم(ص) هر گاه براي حضور در غزوات و مانند آن مدينه را ترك ميكرد، جانشين براي خود تعيين مينمود، چنانچه در غزوه،‌ تبوك، علي ـ عليهالسلام ـ را به عنوان جانشين خود انتخاب كرد.

با اين حال چگونه ممكن است پيامبرگرامي(ص) كسي را به عنوان خليفه پس از وفات خود تعيين نكرده باشد؟

با اين مقدمات معلوم است كه آن حضرت امام و جانشين بعد از خود را مشخص كرده است، و اين كار در بين سران و حكّام دنيا امري رايج و عقلايي است، امكان ندارد رسول خدا از چنين امر حياتي غفلت ورزيده باشد، چنانكه خلفاي بعدي به هنگام مرگشان به فكر تعيين جانشين بعدي بودند، ابابكر عمر را نصب كرد، و عمر به شوراي 6 نفره واگذار كرد، چگونه پيامبر اقدام به چنين كاري ننموده است، لذا سعيد معتقد است كه پيامبر چنين كاري را كرده و در موارد مختلف به ويژه در غديرخم، علي ـ عليهالسلام ـ را به عنوان جانشين خود تعيين فرمود.[طاهري، حبيبالله، درسهايي از علم كلام، قم، ج2، صص 69.]

3. امامت عهدي الهي

طبق آيه شريفه «لا ينال عهدي الظالمين»[بقره/ 124.] عهد من هرگز به مردم ستمكار نخواهد رسيد، امامت عهد الهي و يكي از مناصب عاليه الهي است، و اختيار آن صرفاً در دست خداست، و هر كسي كه لايق اين مقام دانست، به او عطا مينمايد همانند نبوت كه زمام امرش در دست خداست. انعام/ 124.«اللهُ أعلم حيث يجعل رسالته»خدا بهتر ميداند كه در كجا رسالت خود را مقرر دارد (و اين مقام بلند را به كه ببخشد).

4برهان لطف

نصب امام از جانب خداوند مقتضاي لطف الهي است و ترك لطف قبيح است، و خداوند از هر نوع فعل ناروايي پيراسته است.[رباني گلپايگاني، علي همان.]

5. برهان رحمت

به نص قرآن كريم، خداوند اظهار رحمت به بندگان را به خود لازم كرده است، چنانكه ميفرمايد: «كتب ربّكم علي نفسه الرحّمه»[انعام/ 54.] شكي نيست كه وجود امام از مظاهر و جلوههاي بارز رحمت خداوندي است.

6. برهان هدايت

به نص قرآن كريم، هدايت انسانها از شئون و لوازم ربوبيت الهي است، چنانكه ميفرمايد: «انّ علينا الهُدي»[الليل/ 12.] هدايتگري به دو صورت انجام ميشود: تكويني و تشريعي، هدايت تكويني به وسيله عقل و فطرت است، و هدايت تشريعي عبارت است از نبوت و امامت، به عبارت ديگر يكي از شئون امام هدايتگري است كه در حقيقت نتيجه هدايت خداوند است.[ر.ك: رباني گلپايگاني، علي همان.]




پاسخی دیگر:



« امام» به معنی راه و طریق( کتاب العین،ج8،ص429)، و کسی که در کارها به او اقتدا می شود(لسان العرب،ج12،ص25) امام هر چیزی قوام دهنده و اصلاح کننده آن است( لسان العرب،ج12،26).«امامت» در لغت به معنی ریاست عامه( در همه جوانب) نسبت به همه مردم است( مجمع البحرین،ج6،ص13).

در قرآن امام به چند معنی آمده است؛ به معنی کتاب « مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَة») و پيش از آن، كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود( ( سوره هود،آیه17).

« وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبين‏» (تمام آثار آنها را مى نويسيم و همه چيز را در كتاب آشكار كننده‏اى برشمرده‏ايم)( سوره یس،آیه12).

به معنی انسان « وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماما» )و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان‏)سوره فرقان،آیه74).

در مورد انتخابی بودن یا انتصابی بودن امام با توجه به آیه 246و247 سوره بقره این نکته روشن می شود، که برگزیده شدن شخصی برای منصب امامت و رهبری بر عهده مردم نمی باشد و حتی پیامبران نیز در این مساله نقش مستقلی ندارند و تنها از جانب خداوند معین می شود(آيا مشاهده نكردى جمعى از بنى اسرائيل را بعد از موسى، كه به پيامبر خود گفتند: «زمامدار (و فرماندهى) براى ما انتخاب كن! تا (زير فرمان او) در راه خدا پيكار كنيم. پيامبر آنها گفت: «شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود، (سرپيچى كنيد، و) در راه خدا، جهاد و پيكار نكنيد!» گفتند: «چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانه‏ها و فرزندانمان رانده شده‏ايم، (و شهرهاى ما به وسيله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسير شده‏اند)؟!» اما هنگامى كه دستور پيكار به آنها داده شد، جز عدّه كمى از آنان، همه سرپيچى كردند. و خداوند از ستمكاران، آگاه است. و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند (طالوت) را براى زمامدارى شما مبعوث (و انتخاب) كرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايسته‏تريم، و او ثروت زيادى ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و (قدرت) ج
سم، وسعت بخشيده است. خداوند، ملكش را به هر كس بخواهد، مى‏بخشد و احسان خداوند، وسيع است و (از لياقت افراد براى منصب‏ها) آگاه است.»).


در این دو آیه شریفه به این مساله که خداوند مستقیما رهبر را انتخاب می کند اشاره شده و در آیه 124 سوره بقره شرایط امام ذکر شد. « وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىّ‏ِ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتىِ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِين‏» (و (به ياد آر) هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش به امورى بيازمود، پس او همه را به نحو كامل انجام داد پروردگارش گفت: همانا من تو را براى مردم امام و پيشوا كردم.).

نکته قابل توجه دیگر اینکه؛ قرآن كريم هر جا نامى از امامت مى‏برد، دنبالش بحث هدایت را مطرح می کند گويى ميخواهد امامت را تفسير كند، از آن جمله در ضمن داستانهاى ابراهيم مى‏فرمايد: (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً، وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ، وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا، ما بابراهيم، اسحاق را داديم، و علاوه بر او يعقوب هم داديم، و همه را صالح قرار داديم، و مقرر كرديم كه امامانى باشند بامر ما هدايت كنند). « سوره انبياء آيه 72» و نيز مى‏فرمايد: (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا، وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ، و ما از ايشان امامانى قرار داديم كه بامر ما هدايت مى‏كردند، و اين مقام را بدان جهت يافتند كه صبر مى‏كردند، و بآيات ما يقين ميداشتند). « سوره سجده آيه 24»

مطلب ديگرى كه بايد تذكر داد اين است كه خداى تعالى براى موهبت امامت سببى معرفى كرده، و آن عبارتست از صبر و يقين و فرموده: (لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ) الخ، كه بحكم اين جمله، ملاك در رسيدن بمقام امامت صبر در راه خداست، و فراموش نشود كه در اين آيه، صبر مطلق آمده، و در نتيجه مى‏رساند كه شايستگان مقام امامت در برابر تمامى صحنه‏هايى كه براى آزمايششان پيش مى‏آيد، تا مقام عبوديت و پايه بندگيشان روشن شود، صبر مى‏كنند، در حالى كه قبل از آن پيشامدها داراى يقين هم هستند.

مراد بكلمه (ظالمين) در آيه مورد بحث (كه ابراهيم درخواست‏كرد امامت را بذريه من نيز بده، و خداى تعالى در پاسخش فرمود: اين عهد من بظالمين نمى‏رسد) مطلق هر كسى است كه ظلمى از او صادر شود، هر چند آن كسى كه يك ظلم و آنهم ظلمى بسيار كوچك مرتكب شده باشد، حال چه اينكه آن ظلم شرك باشد، و چه معصيت، چه اينكه در همه عمرش باشد، و چه اينكه در ابتداء باشد، و بعد توبه كرده و صالح شده باشد، هيچيك از اين افراد نمى‏توانند امام باشند، پس امام تنها آن كسى است كه در تمامى عمرش حتى كوچكترين ظلمى را مرتكب نشده باشد.


در اينجا نکته ای علماء بیان کردند که ذکر آن جالب توجه می تواند باشد، ایشان می فرماید: شخصى از يكى از اساتيد ما پرسيد: به چه بيانى اين آيه دلالت بر عصمت امام دارد؟ او در جواب فرمود: مردم بحكم عقل از يكى از چهار قسم بيرون نيستند، و قسم پنجمى هم براى اين تقسيم نيست، يا در تمامى عمر ظالمند، و يا در تمامى عمر ظالم نيستند، يا در اول عمر ظالم و در آخر توبه‏كارند، و يا بعكس، در اول صالح، و در آخر ظالمند، و ابراهيم ع شانش، اجل از اين است كه از خداى تعالى درخواست كند كه مقام امامت را بدسته اول، و چهارم، از ذريه‏اش بدهد، پس بطور قطع دعاى ابراهيم شامل حال اين دو دسته نيست.

باقى مى‏ماند دوم و سوم، يعنى آن كسى كه در تمامى عمرش ظلم نميكند، و آن كسى كه اگر در اول عمر ظلم كرده، در آخر توبه كرده است، از اين دو قسم، قسم دوم را خدا نفى كرده، باقى مى‏ماند يك قسم و آن كسى است كه در تمامى عمرش هيچ ظلمى مرتكب نشده، پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهيم از خدا نخواست، و از دو قسمى كه خواست يك قسمش مستجاب شد، و آن كسى است كه در تمامى عمر معصوم باشد. (ترجمه الميزان، ج‏1، ص 410- ص 415 با تلخیص).