۱۳۹۳ آذر ۲۱, جمعه

آیا خدا زورگوست؟






پرسش:

درسته که خدا ما را مختار گذاشته اما اگه قوانینی که برایمان تعیین کرده است، را انجام ندهیم مجازات می شویم. این با زور هیچ فرقی ندارد، چون ما برای فرار از مجازات مجبوریم قوانین خدا را اجرا کنیم. قوانینی که قبلاً ازشون اطلاعی نداشتیم و وقتی به زور و بی اراده خودمون اومدیم تو دنیا فهمیدیم که مجبوریم اجراشون کنیم.

پاسخ:


بحثی که شما مطرح کردید، از یکسو به مبحث "جبر و اختیار" و ازسوی دیگر به بحث "حق و تکلیف" مربوط میشود که در این مجال از زاویه "فلسفۀتکلیف" و رابطۀ "حق و تکلیف" آن را بررسی می کنیم:

در گام اول باید بدانید که بین حق و تکلیف یک رابطۀ طرفینی و دو وجهی است،هر کجا حقی باشد تکلیفی معنا می یابد و هر کجا تکلیفی تعیین شود حقوقینمایان می گردد. و بالعکس...

نظیر آنکه در قالب مثال، وقتی پیمانکار امورات و تکالیفی را به کارگران وعوامل کار واگذار می کند، در مقابل کارگران و عوامل کار، می توانند حقوقیرا از پیمانکار مطالبه کنند و بالعکس پیمانکار در برابر حقوقی که بهکارگران می دهد حق مطالبۀ تکلیف و کار را از ایشان دارد.

و در این وضعیت، یعنی رعایت اصل "حق و تکلیف" از سوی طرفین، هیچ بی عدالتی و ظلمی صورت نگرفته است.

با این مقدمه گفتنی است:

انسان قبل از خلقت هیچ چیزی نبود، یعنی خدا انسان را از عدم، خارج ساخته ووجود بخشیده، این فعل خداوند، یعنی خلقت انسان، برای خدا حق ایجاد می کند،زیرا در این وضعیت خداوند خالق انسان و نسبت به بندگان صاحب حقی می شود که بر اساس این حق، می تواند برایبندگان تکلیف وضع کند، البته تکلیفی که در نهایت برای سعادت و هدایت خود بشر و بهرهمندی از حقوق و پاداش های بیشتر است.(توضیح بیشتر در ادامه ارائه خواهد شد)

در این كه تكلیف حُسن است، تردیدی نیست، زیرا تكلیف فعل خداوند است، و فعل خداوند که خیر علی الاطلاق است، حُسن است. (در این مطلب که تردیدی ندارید؟؟؟)

اما این كه وجه حُسن تكلیف چیست؟ مسئلهای است كه به فلسفه تكلیف و غرض از آن باز میگردد، که برای آن وجوهی ذکر شده است:


الف. یكی از دلایل حسن تكلیف این است كه زمینه دریافت پاداشهای عظیم اخروی را برای انسان فراهم سازد. البته، پاداشهای اخروی تنها دریافت لذایذ و تمتعات اخروی نیست، بلكه با تجلیل و تكریم و مدح و ثنای خاص الهی نیز همراه است. یعنی خداوند در قیامت نیكوكاران را مورد تجلیل و تكریم و مدح و ثنای ویژه قرار میدهد، و مواهب اخروی را نیز در اختیار آنان میگذارد.

بدیهی است، این تكریم و تجلیل ویژه، بدون آن كه آنان شایستگی آن را داشته باشند، پسندیده نیست، و مانند این است كه فرد نادانی را به شیوهای كه دانایان اكرام میشوند اكرام نمایند. شایستگی برخورداری از آن تكریم و تعظیم ویژه، در گرو آن است كه آنان مورد امتحان واقع شوند، و تكالیف دینی در حقیقت برنامه این امتحان الهی است. بنابراین، تكلیف زمینه بدست آوردن شایستگی برای برخورداری از پاداشهای اخروی را برای انسان فراهم میسازد. و در حسن چنین غرض مهمی تردیدی وجود ندارد.[1]


ب. تكالیف شرعی مصداق لطف، نسبت به تكالیف عقلیاند، زیرا هر گاه انسان عبادتها و دستورات شرعی مانند نماز، روزه، زكات و نظایر آن را رعایت كند، در رعایت تكالیف عقلی، چون تحصیل معرفت، رعایت حقوق افراد، عدالت گرایی، اجتناب از ظلم و مانند آن،‌ آمادگی بیشتری خواهد داشت. و آنچه مصداق لطف است پسندیده و بلكه واجب است.[2]


ج. غرض از آفرینش انسان این است كه به قرب الهی نائل گردد تا كمال مطلوب خویش را باز یابد. از طرفی، حقیقت انسان از دو قوه عقل و شهوت تركیب یافته است كه با یكدیگر سر ناسازگاری دارند، و سعادت انسان در گرو آن است كه قوه شهوت تحت تدبیر قوه عقل باشد، تا هم نیازهای بدنی برآورده شود، و هم كمالات معنوی بدست آید. تحقق این هدف به برنامهای دقیق و جامع نیاز دارد كه با اجرای آن بتوان از افراط و تفریط در یكی از دو قوه مزبور جلوگیری كرد، و اصل اعتدال را بر حیات مادی و معنوی انسان حاكم نمود. از طرفی، اكثر عقول بشر از درك چنین برنامهای ناتوانند، و بلكه كاملترین نوع آن را هیچ یك از عقلهای بشری نمیداند. بنابراین، مقتضای حكمت الهی این است كه برنامه ویژهای را به عنوان احكام و تكالیف دینی برای بشر مقرر دارد.[3]



د. تكالیف دینی از جنبه حیات اجتماعی نیز برای بشر سودمند و بلكه ضروری است، زیرا حیات اجتماعی به قانونی جامع الاطراف نیاز دارد كه حقوق و وظایف افراد را نسبت به یكدیگر بیان كند قوانین بشری ـ گذشته از این كه به دلیل محدودیتهای علمی بشر فاقد جامعیت میباشند ـ چون جنبه قدسی و معنوی ندارند، ضمانت اجرایی درونی نیز ندارند و از تربیت و تهذیب نفوس بشری نیز ناتوانند، چرا كه ركن مهم تربیت و تزكیه نفس ایمان و انقیاد در برابر قدرتی لایزال است. ولی تكالیف دینی همه ویژگیهای مزبور را دارا میباشند، چرا كه از علم ازلی خداوند سرچشمه گرفته، و بر مبنای اعتقاد به توحید ومعاد استوارند.

در نتیجه انسان با اطمینان كامل آنها را میپذیرد، و با نگرشی قدسی به آنها عمل میكند. در این صورت هم یاد خدا را در دلها زنده میسازند، و هم حیات پس از مرگ و پاداشها و كیفرهای اخروی را به انسان گوشزد میكنند. و در نتیجه، ضمن برخورداری از فواید دنیوی و آثار اجتماعی آن، فواید معنوی و تربیتی مهمی نیز بر آن مترتب میگردد.[4]


ه. ناگفته نماند، تکالیفی که خداوند بر بندگان وضع می کند باید واجد شرایطی باشد از جمله آنکه: مكلف بر انجام تكلیف قدرت داشته باشد، بدین جهت تكلیف مالایطاق قبیح، و بر خداوند حكیم محال است.

تكلیف مالایطاق دو گونه است. یكی این كه اصل فعل از محالات است، مانند اجتماع ضدین و دیگری این كه فعل ممكن الوجود است، ولی مكلف توان آن را ندارد، مانند پرواز كردن به آسمان بدون استفاده از ابزاری مناسب. قرآن كریم آشكارا یادآورشده است كه خداوند كسی را به كاری كه در توان او نیست تكلیف نمیكند: «لا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها».[5]


لذا خداوند بندگان را به انجام کارها و تکالیف طاقت فرسا و غیر ممکن و وظایفی خاص، مادامیکه ابزار و امکان و توان لازم را به بنده اش نداده وادار نساخته است.








[1] ر.ك. كشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، مسئله یازدهم؛ قواعد المرام، ص 115؛ ارشاد الطالبین، ص 273.

[2] ر.ك. گوهر مراد، ص 352.

[3] ر.ك. همان، ص 353ـ354.

[4] كشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، مسئله یازدهم.

[5] بقره/ 286.