۱۳۹۳ دی ۴, پنجشنبه

شک پذیری در عقاید شیعه






پرسش:
چرا هرچیزی که شما شیعیان بهش اعتقاد دارین همیشه باید به زور شان نزول یا به زور روایات اثباتش کنید و هیچ چیزتون رک و صاف و روراست نیست!
مثلا چرا امامتتون مثل نبوت نیست که مو لای درزش نره؟
چرا متعه مثل ازدواج دائم نیست که مو لای درزش نره؟
چرا خمس مثل زکات نیست که مو لای درزش نره؟
چرا توسل مثل خواستن از خود خدا نیست که مو لای درزش نره؟

پاسخ:

اگر اعتقادات تشیع به صورتی است که مو لای درز آن می رود، اعتقادات اهل سنت و فراتر از آن وهابیت دارای حفره های عمیقی است که با هیچ چیزی قابل پوشش نیست.

البته قرار نیست که هر اعتقاد صحیحی مخالفی نداشته باشد، به عنوان مثال قرآن که خود کتاب هدایت است دارای آیات محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقیدو... است و همین امر موجب اختلاف انظار مختلف گشته است.که خود این امر نیاز به معصوم در تبیین آیات را ثابت می نماید.

آنچه که در این میان مهم است این است که: ما در اثبات اعتقادات تشییع چه در اصول و چه در فروعات فقهی، علاوه بر اثبات عقلی آن، از منابع معتبر عامه استفاده می کنیم. ولی بسیاری از اعتقادات آنان نه با حکم عقل مساعد است و نه سند قرآنی و روایی قابل اعتنایی دارند.

وجالب اینجاست که خود اهل سنت با روایات خود قادر به اثبات اعتقادات مورد نظر خود نیستند از مسائل اصول اعتقادات گرفته تا مباحث فقهی و اگر اتحاد صوری آنها و جبهه گیری آنان در مقابل تشیع نبود مشاهده می نمودید که اختلافات آنان تا حد تکفیر یکدیگر نیز پیش می رفت؛ همچنان که این امر در طول تاریخ بوده و البته هنوز نیز در آرای آنان علیه یکدیگر موجود است.

این در حالی است که ما در اثبات عقاید خود نیازی به اثبات آن از منابع خود نداریم ؛بلکه منابع آنان در اثبات مدعای ما کافی است. واین امر بسیار مهمی است که باید به آن توجه داشته باشیم.

اگر بحث امامت را مطرح می نمائیم از آیات و روایات صحیح السندی استفاده می کنیم که خود عامه آنها را نقل نموده اند، روایاتی که کسی در صحت صدور آنها شکی ندارد و اگر بحثی وجود دارد در استفاده محتوایی از آن است ولی اهل سنت برای اثبات مدعای خود از قرآن وروایات صحیح در نزد خود، به چه امری می توانند تمسک نمایند.

اگر بحث فروعات فقهی از وضو و نماز وفروعات آن، خمس و زکات و حج و نکاح و... می شود، مدعای ما علاوه بر سند قرآنی در کتب اصلی فقهی آنان آمده است، و نظر شیعه در این موارد قدر متیقن از صحت است، منتهی نکته آنجاست که قداست بخشی به صحابه در گفتار و عملکرد آنان تا جایی پیش رفته است که موجب تخصیص و تقیید قرآن با اجتهاد و روش صحابی مد نظر آنها شده است.

اگر بحث از مباحث اعتقادی (غیر از اثبات ولایت امیر المومنین علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام که معمولا همه اهل سنت در مقابل آن ایستاده اند و تقریبا دیدگاه واحدی دارند) است در این مباحث مساله ای یافت نمی شود که مورد اتفاق اهل سنت بوده باشد که ما اوج این اختلافات را در مسائل توحید و صفات خدا ، جبر و اختیار و...می بینیم ، مسائلی که سالیان متمادی موجب تکفیر و جنگ میان فرقه های مختلف اهل سنت بوده است.

در مورد بحث توسل امر دیگری وجود دارد و آن تقابل وهابیت با امت اسلامی است، تقابلی که موجب نگارش کتب مختلفی در نقد عقاید وهابیت شده است و در راس آنها می توان از کتاب «شفاء السقام فی زیارت خیر الانام»، تالیف :تقی الدین سبکی نام برد که در فصل هشتم به اثبات بحث توسل پرداخته واین در حالی بود که وی این کتاب را در رد عقاید ابن تیمیه نگاشت که ابن تیمیه نیز نتوانست ردی بر آن بنویسد.

خلاصه کلام اینکه معظم عقاید اهل سنت دچار اختلاف و تشتت آرا است، اختلافاتی که راهی برای درمان نیست، هرچند که در بسیاری از موارد عقاید شیعه طبق نظر آنان قدر متیقن از صحت می باشد.

اعتقاد تشیع همواره در اصول و فروع مطابق حکم عقل و قرآن و روایات مرویه از منابع اهل سنت است. به عنوان مثال در بحث امامت اهل سنت نیز معتقد به چنین جایگاهی هستند منتهی جایگاه آنرا از مسائل کلامی به مسائل فقهی کشانده اند(البته با این حال بحث امامت و شرایط آن باز جزو یکی از مهمترین مسائل کلامی در کتب مفصله عامه است) و در این بحث یکی از مهمترین مسائل ویژگی ها و شاخصه های لازم در شخص امام است که چه کسی می تواند شایسته چنین مقامی باشد، که در آنجا متکلمین اوصافی از قبیل علم و شجاعت و سیادت را مطرح نموده اند. یعنی صرف نظر از قرآن وسنت و اینکه آیا در قرآن وسنت آیات وروایاتی در مورد امامت آمده یا نه؟ و با پذیرش مدعای مخالف که جایگاه امامت در مسائل فقهی است و نه کلامی واینکه امامت جایگاهی آسمانی ندارد بلکه جایگاه آن زمینی است که با رای مردم امام صاحب مشروعیت می شود؟! با پذیرش تمامی این نظریات باز اهل سنت برای امام شرایطی از جمله علم و شجاعت و سیادت را لازم شمرده اند که با این اوصاف ،باز ائمه شیعه صلاحیت امامت را داشته اند و نه غیر آنها، مگر کسی که همچون ابن ابی الحدید دچار آشفتگی اعتقادات شده باشد و در کلامی عجیب بگوید: الحمد لله الذی قدم المفضول علی الفاضل که حکمی بر خلاف عقل سلیم است.